http://rues1376.ParsiBlog.comحفظ جامعه اسلاميParsiBlog.com ATOM GeneratorFri, 29 Mar 2024 11:46:02 GMTمحمدرضاكارگر10110tag:rues1376.ParsiBlog.com/Posts/38/%d9%87%d9%85%d9%87+%da%86%d9%8a%d8%b2+%d8%af%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87+%d9%8a+%d9%82%d9%8a%d8%a7%d9%85%d8%aa/Tue, 17 Sep 2013 14:08:00 GMTهمه چيز درباره ي قيامت<div dir='rtl'><p><strong><span style="color: #ff0000;">داستان:<br /></span></strong>مرگ(جدايي روح از بدن)<br />«النّاس نيام فاذا ماتوا انتبهوا»<br />مردم در خوابند، هنگامي که بميرند، هوشيار و بيدار ميشوند.4<br />در اين هنگام ناگاه متوجه سفيد پوش بلند قامتي شدم که دستانش را بر نوک انگشتان پاهايم نهاده بود و آرام و آهسته به سمت بالا ميکشاند، در قسمت پاها هيچگونه دردي احساس نميکردم اما هرچه دستش به طرف بالا ميآمد درد بيشتري در ناحيه فوقاني بدنم احساس ميکردم گويا همه دردهاي وجودم به سمت بالا در حرکت بود5، تا اينکه دستش به گلويم رسيد. تمامي بدنم بي حس شده بود اما سرم چنان سنگيني ميکرد که احساس ميکردم هر آن ممکن است از شدت فشار بترکد و يا چشمانم از حدقه درآيد.<br />عمويم که پيرمردي ريش سفيد بود جلو آمد و با چشمان اشک آلود گفت: عمو جان شهادت را بگو6 من ميگويم و تو تکرار کن: اشهد ان لااله الاالله و اشهد انّ محمداً رسول الله و انّ علياً ولي الله و ... او را ميديدم و صدايش را ميشنيدم. لبهايم به آرامي تکاني خورد و چون خواستم شهادتين را بر زبان جاري کنم يکباره هيکلهاي سياه و زشتي مرا احاطه کردند و به اصرار از من خواستند شهادتين را نگويم. شنيده بودم شياطين هنگام مرگ براي گرفتن ايمان تلاش ميکنند اما هرگز گمان نميکردم آنها در اغفال من توفيقي داشته باشند.7<br />عمويم دوباره صورتش را به من نزديک کرد و شهادتين را به من تلقين نمود. همين که خواستم زبانم را تکان دهم دوباره شياطين به تلاش افتادند اما اين بار از راه تهديد وارد شدند. لحظه عجيبي بود، از يک طرف آن شخص سفيد پوش با کارهاي عجيبش و از طرف ديگر اصرار عمويم بر گفتن شهادتين و از سوي ديگر ارواح خبيثه که سعي در ربودن ايمان، در آخرين لحظات زندگيم داشتند.<br />فرياد و فغان حاضران، همچنان سر بر آسمان مي ساييد، در اين لحظه صداي ملک الموت را شنيدم که ميگفت: اين جماعت را چه شده؟ فرياد و فغان از چه ميکنند؟ شکوه و شکايت از چه کسي؟ چرا ميگرييد؟ چرا بر سر ميکوبيد؟ به خدا قسم من به او ظلم نکردم؛ روزي او از اين دنيا تمام شده است، اگر شما هم جاي من بوديد به دستور خدا، جان مرا ميگرفتيد. بدانيد که نوبت شما هم ميرسد، آنقدر به اين منزل ميآيم تا هيچکس را باقي نگذارم. اطاعات و عبادت من بر درگاه الهي اين است که هر روز و شب دست گروه زيادي را از دنيا قطع کنم<br />زبانم سنگين و گويا لبهايم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم ميخواست از اين وضع رنج آور نجات مييافتم اما چگونه؟ از کدام راه؟ به وسيله چه کسي؟ در اين کشاکش ناگهان از دور چند نور درخشان ظاهر شدند، با آمدن آنها مرد سفيدپوش به تعظيم ايستاد و آن چهرههاي ناپاک فرار کردند، هرچند در آن لحظه آن نورهاي پاک و بي نظير را نشناختم اما بعدها فهميدم که آنها ائمه اطهار (عليم السلام) بودند.8 که در آن لحظه حساس به فرياد من رسيدند و از برکت وجود آنها چهرهام باز و سبک شده، لبهايم را تکان دادم و شهادتين را زمزمه کردم، در اين لحظه دستهاي آن سفيدپوش از روي صورتم گذشت و من که در اوج درد و رنج بودم ناگهان تکاني خورده و آرام شدم.<br /><br />انگار تمام دردها و رنجها براي اهالي آن دنيا جا نهاده بودم، زيرا چنان آسايش يافتم که هيچگاه مثل آن روز آزادي و آرامش نداشتم حال زبان و عقلم به کار افتاده بود، همه را ميديدم و گفتارشان را ميشنيدم. در اين لحظه نگاهم به آن مرد سفيدپوش افتاد. پرسيدم: تو کيستي؟ از من چه ميخواهي؟ همه اطرافيانم را ميشناسم جز تو. گفت: تا حال بايد مرا شناخته باشي من ملک الموت هستم. از شنيدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند. خاضعانه در مقابلش ايستادم و گفتم: درود خدا بر تو فرشته الهي باد، نام تو را بارها شنيدهام با اين حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم، آيا براي تمام کردن کار از من اجازه ميخواهي؟ فرشته مرگ در حالي که لبخند ميزد گفت: من براي جدا کردن روح از بدن، محتاج به اجازه هيچ بندهاي نيستم و تو هم اگر خوب دقت کني دار فاني را وداع گفتهاي، خوب نگاه کن آن جسد توست که در ميان جمع بر زمين مانده است.<br />به پايين نگاه کردم. وحشت و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفته بود. جسدم در ميان اقوام و آشنايان بدون هيچگونه حرکتي بر زمين افتاده بود و همسر و فرزندان و بسياري نزديکانم، در حاليکه در اطراف جنازهام خيمه زده بودند، ناله و فريادشان به آسمان بلند بود، تعدادي نيز زبان به شکوه و شکايت گشودند که ... ... تعدادي زبان به شکوه و شکايت گشودند که: زود بود؛ چرا؟ ... با خود انديشيدم: اينان براي چه و براي که اينگونه شيون ميکنند؟! خواستم آنها را به آرامش دعوت کنم، مگر ميشد... فرياد برآوردم: عزيزان من! آرام باشيد، مگر آرامش و راحتيم را نميخواستيد؟ پس چرا زانوي غم در بغل گرفتهايد؟!<br />من اکنون پس از آن درد جانفرسا، به آسايش و آرامش خوشحال کنندهاي رسيدهام.<br />با شمايم آي! آيا صدايم را نميشنويد؟ گريهتان براي چيست؟ شکوه و شکايت از چه ميکنيد؟ فضاي خانه را پر از دعا و ذکر حق کنيد.<br />لبهايم به آرامي تکاني خورد و چون خواستم شهادتين را بر زبان جاري کنم يکباره چون خواستم شهادتين را بر زبان جاري کنم، يکباره هيکلهاي سياه و زشتي مرا احاطه کردند و به اصرار از من خواستند شهادتين را نگويم. شنيده بودم شياطين هنگام مرگ براي گرفتن ايمان تلاش ميکنند اما هرگز گمان نميکردم آنها در اغفال من توفيقي داشته باشند<br /><br />فرياد و فغان حاضران، همچنان سر بر آسمان مي ساييد، در اين لحظه صداي ملک الموت را شنيدم که ميگفت: اين جماعت را چه شده؟ فرياد و فغان از چه ميکنند؟ شکوه و شکايت از چه کسي؟ چرا ميگرييد؟ چرا بر سر ميکوبيد؟ به خدا قسم من به او ظلم نکردم؛ روزي او از اين دنيا تمام شده است، اگر شما هم جاي من بوديد به دستور خدا، جان مرا ميگرفتيد. بدانيد که نوبت شما هم ميرسد، آنقدر به اين منزل ميآيم تا هيچکس را باقي نگذارم. اطاعت و عبادت من بر درگاه الهي اين است که هر روز و شب دست گروه زيادي را از دنيا قطع کنم.9<br />جمعيت به کار خود مشغول و گوش شنيدن اين هشدارها را نداشتند. آرزو ميکردم اي کاش در دنيا يکبار براي هميشه اين هشدارها را شنيده بودم تا درسي براي امروزم بود. اما ... افسوس و صد افسوس!<br />پارچهاي بر بدنم کشيدند و پس از ساعتي بدنم را به غسالخانه بردند، مکان آشنايي بود، بارها براي شستن مرده هامان به اينجا آمده بودم. در اين حال، متوجه غسال شدم که بدون ملاحظه، بدنم را به اين سو و آن سو ميچرخاند.<br />به خاطر علاقهاي که به بدنم داشتم، بر سر غسال فرياد ميزدم: آهستهتر! مدارا کن! همين چند لحظه پيش از اين، روح از رگهاي اين بدن خارج گشته و آن را ضعيف و ناتوان کرده. اما... او بدون کوچکترين توجهي به درخواستهاي مکرر من، به کار خويش مشغول بود. 10<br />غسل تمام شد. آنگاه کفنهايي که روزي با دست خود خريده بودم، بر بدنم پوشانيدند.<br />آن روها فکر ميکردم خريد کفن، يک عمل تشريفاتي است، اما .. چه زود بدنم را سفيدپوش کرد. واقعاً دنيا محل عبور است.<br />با شنيدن صداي دلنشين الصلوة... الصلوة... الصلوة... نوعي آرامش به من دست داد..<br /><br />تشييع جنازه<br />«من ميروم مطمئن باشيد که شما هم خواهيد آمد، فکر نکنيد مرگ براي غير شماست، جاي تعجب است که مرگ را ميبينيد و باز غافليد . »1<br />و چون نماز تمام شد، جنازهام را روي دستهايشان بلند کردند و ترنم دلنشين و روح نواز شهادتين، بار ديگر دلم را آرام کرد. من نيز بالاي جنازهام قرار گرفتم و به واسطه علاقهام به جسد، همراه او حرکت کردم.<br />تشييع کنندگان را به خوبي ميشناختم. عدهاي زير تابوت را گرفته و گروهي، در عقب تابوت در حرکت بودند. صدايشان را ميشنيدم و حرفهايشان را نيز. حتي باطن بسياري از آنها به رايم آشکار شده بود از اين رو از حضور برخي افراد، بسيار شاد و از آمدن برخي ناراحت بودم، بوي بسيار بدي که آز آنها متصاعد بود آزارم ميداد.<br />چند تن از آنها را به صورت ميمون ميديدم در حاليکه قبلاً فکر ميکردم آدمهاي خوبي هستند. از سوي ديگر، يکي از آشنايان را ديدم که عطر دل انگيز و روح نوازش، شامهام را نوازش ميداد. اين در حالي بود که من او را به واسطه ظاهر سادهاش محترم نميشمردم، شايد هم غيبت ديگران، او را از چشمم انداخته بود و يا ....<br />تابوت بر روي شانه دوستان و آشنايان در حرکت بود و من همچنان، با نگراني از آينده، آنهارا همراهي ميکردم.<br />در حاليکه بسياري از تشييع کنندگان، زبانشان به ترنم عاشقانه لااله الاالله و ... مشغول بود، دو نفر از دوستانم آهسته به گفتگو مشغول بودند. به کنارشان آمدم و به حرفهايشان گوش سپردم. عجبا! پس شما کي از خواب غفلت برخواهيد خواست؟ سخن از معامله و چک برگشت خورده و سود کلان و ... ميکنيد؟ چقدر خوب بود در اين لحظات اندکي به فکر آخرت خويش ميبوديد، به آن روزي که از راه خواهد رسيد و مرگ گريبان شما را نيز چنگ خواهد افکند.<br />دستتان از زمين و آسمان کوتاه خواهد شد و پرونده اعمالتان بسته و هرچقدر مانند من مهلت بطلبيد، اجازه برگشتن نخواهيد گرفت و دست حسرت خواهيد گزيد کهاي کاش لحظهاي در آن دنياي فاني به اين جهان باقي ميانديشيدم.<br />دوستان من! من هم دعايتان ميکنم که دنيايتان آباد باشد و آخرتتان آبادتر. اما شما را به خدا، از خواب غفلت برخيزيد و لحظهاي سر در گريبان تفکر فرو بريد. اگر به فکر من نيستيد لااقل به فکر آخرت خود باشد، به فکر آن روزي که به من ملحق خواهيد شد2 اين لحظهها را با ياد مرگ و قيامت سپري کنيد، اگر اينجا به فکر مرگ نباشيد، پس کجا به خود خواهيد آمد؟ گويا مرگ براي شما نيست، جاي تعجب است که مرگ را ميبينيد و بازهم غافليد.3<br />آنگاه رو کردم به اهل و عيالم و گفتم: «اي عزيزان من! دنيا شما را بازي ندهد، چنانکه مرا به بازي خواهد گرفت»4 مرا مجبور کرديدبه جمع آوري اموالي که لذتش براي شما و مسئوليتش با من است.<br />چند نفر جنازهام را از تابوت بيرون آورده و چنان با سر وارد بر گور کردند5 که از شدت ترس و اضطراب گمان کردم از آسمان به زمين افتادهام6 در حاليکه جسدم را در قسمت لحد قبر، جاسازي ميکردند، من بيرون از قبر يک نگاهي به بدنم و مردم داشتم. در اين حال شخصي نزديک جسدم آمد و مرا به اسم صدا زد؛ خود را نزديک او رساندم و خوب به حرفهايش گوش دادم. او در حال خواندن تلقين بود. هر چه ميگفت ميشنيدم و بلافاصله، همراه با او تکرار ميکردم؛ چقدر خوب آرام و زيبا تلفظ ميکرد<br />قبرستان<br /><br />جمعيت تشييع کننده به قبرستان رسيدند. با ظاهر شدن قبرستان، غم عالم بر دلم نشست. جمعيت از کنار قبرهاي متعدد گذشتند تا اينکه از دور سياه چالي آشکار شد. وحشت و اضطراب، سراسر وجودم را فرا گرفت.<br />هنوز به قبرم مسافتي باقي بود که جنازهام را روي زمين نهادند. اندکي قلبم آرام گرفت. پس از اندکي تأمل تابوت را بلند کرده و پس از طي مسافتي کوتاه بار ديگر بر زمين نهادند؛ يکبار ديگر جنازه را بلند کرده و اين بار نزديک قبر فرو آوردند. نگاهي به درون قبر انداختم، دوباره وحشت مرا فرا گرفت.<br />چند نفر جنازهام را از تابوت بيرون آورده و چنان با سر وارد بر گور کردند5 که از شدت ترس و اضطراب گمان کردم از آسمان به زمين افتادهام6 در حاليکه جسدم را در قسمت لحد قبر، جاسازي ميکردند، من بيرون از قبر يک نگاهي به بدنم و مردم داشتم. در اين حال شخصي نزديک جسدم آمد و مرا به اسم صدا زد؛ خود را نزديک او رساندم و خوب به حرفهايش گوش دادم. او در حال خواندن تلقين بود.7<br />هر چه ميگفت ميشنيدم و بلافاصله، همراه با او تکرار ميکردم؛ چقدر خوب آرام و زيبا تلفظ ميکرد. چيزي نگذشت که شروع به چيدن سنگ در اطراف لحد کردند، از اينکه جسدم را زنداني خاک ميساختند سخت ناراحت بودم.<br /><br />با خود انديشيدم بهتر است به کناري بروم و با جسد داخل گور نشوم اما به واسطه شدت علاقهاي که داشتم، خود را کنار جنازه رساندم.8 در يک چشم بر هم زدن، خروارها خاک بر روي جسدم ريختند.<br /><br />زمان تنهايي<br /><br />وه چــه خوب آمدي صفـــا کردي<br /><br />چـه عجب شد که ياد ما کردي<br /><br />بي وفايي مگر چه عيبي داشت<br /><br />که پشيمان شدي وفا کردي؟9<br /><br />من ميروم مطمئن باشيد که شما هم خواهيد آمد، فکر نکنيد مرگ براي غير شماست، جاي تعجب است که مرگ را ميبينيد و باز غافليد<br />دل به انبوه جمعيتي که براي خاکسپاري بدنم آمده بودند خوش کرده بودم و از حضور آنها و تلاوت قرآن و ذکر صلواتهايشان، لذت ميبردم. اندک اندک جمعيت متفرق شدند و فقط تعداد انگشت شماري از نزديکانم باقي ماندند؛ اما ... چندي نگذشت که همگان تنها رهايم کردند و رفتند -اصلاً باورم نميشد- شايد شما هم باورتان نشود که در آن لحظات، بر من چه گذشت. تصور نميکردم تا اين اندازه نامهربان باشند. پسرانم، دختران و همسرم را ميگويم و همچنين دوستان زندگيم را با اينکه هيچگاه مهر و محبتم را از انان دريغ نکرده بودم، اما آنان چه زود مرا تنها را کردند و رفتند! دلم ميخواست بر سرشان فرياد بزنم:<br /><br />کجا ميرويد؟ با من بمانيد و مرا تنها نگذاريد ... در اين لحظه بود که صداي يک منادي را شنيدم که خطاب به مردم ميگفت بزاييد براي مردن، جمع کنيد براي نابود شدن و بسازيد براي خراب شدن10. اما دريغ و افسوس که انها در وادي ديگري به سر ميبرند و از شنيدن اين نداي بيدارگر محروم بودند. همينکه فهميدم جمعيت در حال خارج شدن از قبرستان است فرياد زدم: برويد ...<br />اما بدانيد که شما، چه باورتان بشود چه نشود؛ چه بخواهيد، چه نخواهيد، روزي اسير خاک خواهيد شد؛ پس بدانيد و آگاه باشيد که: (لله لائوخر الاجل) «به خدا قسم اجل به تأخير نميافتد.»<br />پس از اين همه ناله و فغان به خود آمدم و ديدم ان چه به رايم باقي مانده است، قبري است بس تاريک، وحشتزا، غم آور و هول انگيز، ترسي شفاف وجودم را فرا گرفت. با خود انديشيدم: هر چه غم است در دل انسان خاکي، و هرچه اضطراب است در دنيا گويي در قلب من ريختهاند. غم و وحشتي که شايد اندکي از آن ميتوانست بدن انسان خاکي را منهدم کند.<br /><br />در همين افکار غوطهور بودم که به ناگاه، از سمت چپ قبر، صدايي برخاست که ميگفت: بي جهت آرزوي بازگشت نکن، پرونده عمل تو بسته شده! از شنيدن صدا در آن تاريکي وحشت کردم، گويا کسي وارد قبر شده بود. با لرزشي که در صدايم بود پرسيدم: تو کيستي؟ پاسخ داد: من «رومان» يکي از فرشتههاي الهي هستم.(1)<br />گفتم: گمان ميکنم، متوجه آنچه در ذهن من گذشت شدي؟<br />گفت: آري؟<br />گفتم: قسم ياد ميکنم که اگر اجازه دهيد به آن ديار برگردم، هرگز معصيت خدا نکنم و در طلب رضايت او بکوشم. امروز وقتي که تمام آشنايان و دوستان و حتي خانوادهام، مرا تنها رها کردند و رفتند، به بي وفايي دنيا پي بردم ، مطمئن باش اگر به دنيا بازگردم، لحظهاي از خدمت به خلق و اطاعت خالق يکتا غفلت نکنم.<br />گفت: اين سخن را تو ميگويي، اما بدان حقيقت غير از آرزوي توست؛ از اين پس تا قيام قيامت بايد در عالم برزخ بماني.(2) پس از شنيدن اين کلام بدون درنگ شروع به شمردن اعمال نيک و بدم کرد. همان اعمالي که در طول عمرم توسط کرامالکاتبين(3) ثبت و ضبط شده بود.<br />عجب پروندهاي! کوچکترين عمل خوب يا زشت مرا در خود جاي داده بود.(4)کهف/49<br />در آن لحظه تمام اعمالم را حاضر و ناظر ميديدم.(5)کهف/49 در فکر سبک و سنگين کردن اعمال خوب و بد بودم که رومان پرونده اعمالم را بر گردنم آويخت، بطوريکه احساس کردم تمام کوههاي عالم بر گردنم آويختهاند.(6)اسراء13<br />چون خواستم سبب اين کار را بپرسم گفت: اعمال هرکسي طوقي است بر گردنش.<br />گفتم تا چه زمان بايد سنگيني اين طوق را تحمل کنم؟<br />گفت: نگران نباش. بعد از رفتن من نکير و منکر براي سؤال کردن ميآيند و پس از آن شايد اين مشکل برطرف شود. رومان اين را گفت و رفت.<br />نکير و منکر در حاليکه راضي به نظر ميرسيدند از پايين پايم دري به سوي جهنم گشودند و به من گفتند: اگر جواب ما را نميدادي جايگاهت اينجا بود، سپس با بستن آن در، در ديگري از بالاي سرم باز کردند که نشان از بهشت داشت. آنگاه به من مژده سعادت دادند<br />سؤال قبر<br />هنوز مدت زيادي از رفتن رومان نگذشته بود که صداهاي عجيب و غريبي از دور به گوشم رسيد. صدا نزديک و نزديک تر ميشد و ترس و وحشت من بيشتر. تا اينکه دو هيکل بزرگ و وحشتناک در جلوي چشمم ظاهر شدند. اضطرابم وقتي به نهايت رسيد که ديدم هر يک از آنها آهني بزرگ در دست دارند که هيچکس از اهل دنيا قادر به حرکت آن نيست، پس فهميدم که اين دو نکير و منکراند.<br />در همين حال يکي از آن دو جلو آمد و چنان فريادي کشيد که اگر اهل دنيا ميشنيدند، ميمردند.<br />فکر کردم ديگر کارم تمام است. لحظهاي بعد آن دو به سخن آمده و شروع به پرسش کردند: پروردگارت کيست؟ پيامبرت کيست؟ امامت کيست؟ از شدت ترس و وحشت زبانم بند آمده بود(7) و عقلم از کار افتاده بود.، هرچند فهم و شعورم نسبت به دنيا صدها برابر شده بود، اما در اينجا به ياريم نميآمدند. ميدانستم اگر جواب ندهم آهنشان را بر فرقم فرود خواهند آورد. چه ميتوانستم بکنم؟! سرم به زير افتاد، اشکم جاري شد و آماده ضربت شدم.<br />درست در همين لحظه که همه چيز را تمام شده ميدانستم، ناگهان دلم متوجه رحمت خدا و عنايات معصومين عليهم سلام شد و زمزمه کنان گفتم: اي بهترين بندگان خدا و اي شايستهترين انسانها، من يک عمر از شما خواستم که شب اول قبر به فريادم برسيد، از کرم شما به دور است که مرا در اين حال و گرفتاري رها کنيد.<br />و اين بار آنها با صداي بلندتري سؤالشان را تکرار کردند. چيزي نگذشت که قبرم روشن شد، نکير و منکر مهربان شدند، دلم شاد و قلبم مطمئن و زبانم باز شد. با صداي بلند و پر جرأت جواب دادم: پروردگارم خداي متعال(الله)، پيامبرم حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم، امامم علي و اولادش، کتابم قرآن، قبلهام کعبه ميباشد. دلم ميخواست يکبار ديگر بپرسند تا اين بار محکمتر جواب دهم.<br /><br />نکير و منکر در حاليکه راضي به نظر ميرسيدند از پايين پايم دري به سوي جهنم گشودند و به من گفتند: اگر جواب ما را نميدادي جايگاهت اينجا بود، سپس با بستن آن در، در ديگري از بالاي سرم باز کردند که نشان از بهشت داشت. آنگاه به من مژده سعادت دادند.<br />با وزش نسيم بهشتي قبرم پر نور و لحدم وسيع شد. حالا مقداري راحت شدم.(8)<br />از اينکه از تنگي و تاريکي قبر نجات يافته بودم، بسيار مسرور و خوشحال بودم.<br /><br />فريادرس تنهايي<br />سرور و شادمانيم ار اينکه در اولين امتحان الهي سربلند بيرون آمدم، چندي نپاييد و رفته رفته نوعي احساس دلتنگي و غربت به من روي آورد. با خود انديشيدم: من کسي بودم که در دنيا دوستان، اقوام و آشنايان فراواني داشتم؛ با آنها رابطه و انس فراوان داشتم. اما اينک دستم از همه آنها کوتاه است.<br />خداي من اکنون چگونه تنهايي را در اين لحظات طاقت سوز جانفرسا تاب آورم؟ آيا غم غريبي و غربت در اين عالم فراگير است؟ً سر به زير گرفتم و بي اختيار گريه را آغاز کردم. چندي نگذشت که عطر دل انگيز و و روح نوازي به مشامم رسيد، عطر بيشتر و بيشتر ميشد.<br />در حاليکه پرونده اعمال بر گردنم سنگيني ميکرد با زحمت سرم را بلند کردم و ...<br />در حاليکه پرونده اعمالم بر گردنم سنگيني ميکرد با زحمت سرم را بلند کردم و از ديدن شخصي که روبرويم نشسته بود در تعجب فرو رفتم. جواني خوش سيما و خوش سيرت بود، که با انگشت، اشک از گوشه چشمانم پاک کرد و لبخندي هديه ام نمود.<br />به نشانه ادب، سلام کردم و در مقابلش دو زانو، برجاي نشستم و خيره به چشمان زيبايش، حيرت زده زير لب زمزمه کردم:<br />فتََبارکَ اللهُ احسُنُ الخالقينَ.<br />پس آنگاه با صدايي رسا پرسيدم: شما کيستيد که دوست و همدم من در اين لحظه هاي وحشت و غربت گشته ايد؟<br />در حاليکه لبخندي بر لبانش، نقش بسته بود، پاسخ داد: غريبه نيستم، از آشنايان اين ديار توام و همدم و مونس اين راه پرخطر. گفتم: زهي توفيق... اما به راستي تو کيستي؟ بي شک از اهالي آن دنياي غريب نيستي، زيرا در تمام عمر کسي به زيبايي تو نديده و نيافته ام. با همان لبخند که بر لبانش نقش بسته بود با طعنه گفت: حق داري مرا نشناسي! چرا که در دنيا به من کم توجه بودي.<br />من نتيجه ذره، ذره اعمال خير توام که اينک مرا به اين صورت مي بيني. (بحارالانوار/ ج6 ب8) نامم نيک و هادي و راهنماي تو در اين راه پر خطر مي باشم.<br /><br />آمدن گناه<br />آنگاه از من خواست که پرونده سمت راستم را به او بسپارم. پرونده را به او سپردم و گفتم: از اينکه مرا از تنهايي رهايي بخشيدي، و همدم و همراه من در اين سفر خواهي بود بسيار ممنونم و سپاسگذار. گفت: تا آنجايي که در توانم باشد، براي لحظه اي تنهايت نخواهم گذاشت. (بحارالانوار/ ج6 ب7) مگر آنکه...<br />رنگ از رخسارم پريد، وحشت زده پرسيدم: مگرچه؟ گفت مگر آنکه آن شخص ديگر که هم اکنون از راه مي رسد بر من غلبه يابد که ديگر خود مي داني و آن همراه! پرسيدم آن شخص کيست؟ گفت: تا آن جا که به ياد دارم، فقط نامه اعمال سمت راستت را به من سپردي...<br />برخواستم و در حالي که اشک در چشمانم حلقه زده بود، دست بر گردن نيک انداختم و گفتم: من دوست دارم تو هميشه در کنارم باشي. از آن شخص بد هيکل زشت رو بيزارم و ترسان. راستي که تنهايي به مراتب از بودن در کنار او، برايم لذت بخش تر است. چرا که وقتي گناه، در کنارم قرار مي گيرد، وحشتي بزرگ به من دست مي دهد<br />اما نامه اعمال سمت چپ تو، هنوز بر شانه ات آويزان است و چيزي نمي گذرد که شخصي ديگر که نامش گناه است، آن را از تو باز پس خواهد گرفت. آنگاه اگر او بر من غلبه پيدا کند با او همنشين خواهي شد، وگر نه در تمام اين راه پر خطر تو را همراه خواهم بود. گفتم: پرونده او را مي دهم تا از اينجا برود. نيک گفت: او نتيجه اعمال ناپسند و گناه توست و دوست دارد در کنارت بماند.<br />گفتگوهامان ادامه داشت، تا اينکه احساس کردم بوي بسيار نامطبوعي شامه ام را آزار مي دهد. آن بوي متعفن تمام فضا را پر کرد و باعث قطع گفتگوهايمان شد. در اين لحظه هيکل زشت و کريهي در قبر ظاهر شد. (بحارالانوار/ ج6 ب8)<br />از ترس خودم را به نيک رساندم و محکم او را در برگرفتم. ناگهان او دست کثيف و متعفنش را بر گردنم آويخت و قهقهه زنان فرياد بر آورد: خوشحالم دوست من، خوشحالم و... و باز همان قهقهه مستانه اش را سرداد. ترس و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفت. زبانم به لکنت افتاد و طپش قلبم شدت يافت و ديگر هيچ نفهميدم. وقتي به هوش آمدم، سرم بر زانوي نيک بود. اما با ديدن چهره خون آلود نيک غم عالم در دلم نشست. گمان کردم که آن هيکل متعفن يعني گناه بر او فائق آمده و پيروز گشته. اما نيک که دانست چه در قلبم مي گذرد، صورت بر صورتم نهاد و آهسته گفت: غم مخور، بالاخره توانستم پس از يک درگيري و کشمکش پرونده اش را بدهم و او را براي مدتي از تو دور سازم. (حکايت چهارم منازل الاخرة)<br /><br />برخواستم و در حالي که اشک در چشمانم حلقه زده بود، دست بر گردن نيک انداختم و گفتم: من دوست دارم تو هميشه در کنارم باشي. از آن شخص بد هيکل زشت رو بيزارم و ترسان. راستي که تنهايي به مراتب از بودن در کنار او، برايم لذت بخش تر است. چرا که وقتي گناه، در کنارم قرار مي گيرد، وحشتي بزرگ به من دست مي دهد. (ميزان الحکمه/ ج5 ص 299)<br />نيک با حالتي خاص گفت: البته او هم حق دارد که در کنار تو باشد، زيرا اين چيزي است که خودت خواسته اي. با تعجب گفتم: من؟! من هرگز خواهان او نبودم. گفت: به هر حال هر چه باشد اعمال خلاف و گناه تو او را به اين شکل درآورده است، و به ناچار بار ديگر او را در کنار خويش خواهي ديد.<br />از اين گفته نيک خجل زده شدم و سخت مضطرب، و در حاليکه صدايم به شدت مي لرزيد، پرسيدم: کي؟ کجا؟ گفت: شايد در مسير راهي که در پيش داريم. گفتم: کدام راه؟ کدام مسير؟ گفت: به واسطه بشارتي که نکير و منکر به تو دادند(بحارالانوار/ ج6 ب 7. در اينصورت آن دو بشير و مبشر نام دارند) جايگاه تو منطقه اي است در وادي السلام، و تو بايد هر چه زودتر خودت را آماده سفر به آن مکان مقدس کني.<br />گفتم: وادي السلام کجاست؟ گفت: مکاني است که هر مومني را آرزوي رسيدن به آنجاست (ميزان الحکمة/ ج1 ص 406) و بناچار بايستي از بيابان برهوت نيز بگذري، تا در مسير راه از هر ناپاکي و آلودگي پاک گردي، و البته به واسطه رنج و مشقتي که خواهي برد، گناهانت ذوب خواهد شد. آنگاه با سلامت به مقصد خواهي رسيد.<br />گفتم: برهوت چگونه جايي است؟ گفت: کافران و ظالمان در آن جاي گرفته (ميزان الحکمه/ ج1 ص 406) و عذاب برزخي مي شوند.<br />آنگاه از من خواست که خود را براي آغاز اين سفر پر مشقت آماده سازم.<br />ادامه دارد...</p>
<br><div>
<br><div><img src="http://img.tebyan.net/big/1389/04/1601812242032212421321381102531918417133248135.jpg" border="0" alt="" / onload="ResetWH(this,470);"></div>
<br><img src="http://img.tebyan.net/big/1388/11/16214218628232002112308413423492224236187167.jpg" border="0" alt="" / onload="ResetWH(this,470);"><br /><img src="http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1389/12/2041895829187236736723610617102173107233.jpg" border="0" alt="" / onload="ResetWH(this,470);"></div></div>محمدرضاكارگرtag:rues1376.ParsiBlog.com/Posts/37/%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%b8%d8%b1%d9%87+%d8%b4%d9%8a%d8%b7%d8%a7%d9%86+%d9%88%d8%ae%d8%af%d8%a7%d9%88%d9%86%d8%af/Tue, 17 Sep 2013 13:58:00 GMTمناظره شيطان وخداوند<div dir='rtl'><p><strong>يکي از زيباترين ونخستين مناظراتي که در عالم هستي اتفاق افتاده مناظره بين خدا و شيطان است که در اين گفتگوي دو طرفه که بصورت مناظره مطرح شده نکاتي بسيار پند آموز و آموزشي مي باشد که هر خواننده اي را به وجد مي آورد. </strong></p>
<br><div>قبل از ورود به مسئله مناظره به جا است طرفين مناظره معرفي اجمالي شوند:</div>
<br><div><strong>اميرالمومنين در خطبه اول نهج البلاغه ميفرمايد: </strong>انسان عاجز است از شناخت ذات خدا در آنجايي که ميفرمايد سپاس خداوندي را که حساب گران از شمارش نعمت هاي او ناتوان و تلاش گران به او نخواهند رسيد پروردگاري که براي صفات او حد و مرزي وجود ندارد و تعريف کامل نمي توان يافت و براي خدا وقت معين و سرآمدي مشخص نمي توان تعيين کرد مخلوقات را با قدرت خود آفريد و با رحمت خود بادها را به حرکت در آورد و به وسيله کوه ها اضطراب و لرزش زمين را به آرامش تبديل کرد.</div>
<br><div>راهي که مي شود به صفت خداوند آگاهي پيدا کرد دعاي <strong>جوشن کبير</strong> مي باشد که خوانندگان را به خواندن آن دعاي شريف رهنمود مي کنم و اما شيطان از جنس <strong>جن</strong> است و از <strong>آتش</strong> خلق شده است قبل از اين که از بهشت رانده شود خدا را بسيار عبادت ميکرد به همين دليل <strong>عزازييل</strong> نام گرفت البته از امام رضا روايتي است که فرمود نام اصلي او <strong>حارث</strong> بوده و بعد از رانده شدن از رحمت الهي به <strong>ابليس</strong> يعني <strong>(دور)</strong> ناميده شد.</div>
<br><div>شيطان شش هزار سال عبادت کرد و از مقربين گرديد.</div>
<br><div>آنچه منجر به مناظره بين خدا و شيطان گرديد جريان خلقت آدم بود که خداوند بزرگ خاکي از قسمت هاي گوناگون زمين از قسمت هاي سخت و نرم شور و شيرين گرد آورد آب بر آن افزود تا گلي خالص و آماده شد و با افزودن رطوبت چسبناک گرديد که از آن اندامي شايسته و عضوهايي جدا و به يکديگر پيوسته آفريد آنرا خشکانيد تا محکم گردد.</div>
<br><div>آنگاه از روحي که آفريد در آن دميد تا بصورت انساني زنده در آمد داراي <strong>انديشه</strong> که وي را به تلاش اندازد و داراي <strong>افکاري</strong> که در ديگر موجودات تصرف نمايد ،به انسان اعضاء و جوارحي بخشيد که در خدمت او باشند و ابزاري عطا فرمود که آنها را در زندگي به کار گيرد <strong>قدرت تشخيص</strong> به او داد تا <strong>حق و باطل</strong> را بشناسد و <strong>حواس چشايي و بويايي</strong> و وسيله تشخيص رنگ ها و اجناس مختلف را در اختيار او قرار داد انسان را مخلوقي از رنگ هاي گوناگون و چيزهاي همانند و سازگار و نيروهاي متضاد و مزاج هاي گوناگون گرمي و سردي تري و خشکي قرار داد.</div>
<br><div>موجودى عجيب و بى‏سابقه كه قوس صعودى و نزوليش هر دو بى‏انتها بود آفرينش يافت، و موجودى با استعداد فوق العاده كه مى‏توانست شايسته مقام <strong>«خليفة اللهى»</strong> باشد، قدم به عرصه هستى گذاشت «در آن هنگام همه فرشتگان سجده كردندجز ابليس كه تكبّر كرد و از كافران بود.</div>
<br><div><strong> </strong></div>
<br><div><strong>مناظره خدا و شيطان </strong></div>
<br><div><strong>خدا:</strong> اى ابليس! چه چيز مانع تو از سجده كردن بر مخلوقى شد كه با قدرت خود آفريدم. آيا تكبر كردى يا از برترينها بودى برتر از اين كه فرمان سجود به تو داده شود؟</div>
<br><div><strong>شيطان:</strong> من از او (آدم) بهترم، مرا از آتش آفريده‏اى و او را ازگل.</div>
<br><div><strong>خدا:</strong> از آسمانها (و صفوف ملائكه) خارج شو كه تو رانده درگاه منى اينجا جاى پاكان و مقربان است، نه جاى آلودگان و سركشان و تاريك دلان و مسلما لعنت من بر تو تا روز قيامت خواهد بود و هميشه مطرود از رحمت من خواهى بود.</div>
<br><div><strong>شيطان:</strong> پروردگارا! مرا تا روزى كه انسانها برانگيخته مى‏شوند مهلت ده مهلتى كه از فرزندان آدم انتقام گيرم، و همه را به گمراهى بكشانم.</div>
<br><div><strong>خدا: </strong>تو از مهلت داده شدگانى ولى نه تا روز رستاخيز و مبعوث شدن خلايق بلكه تا روز و زمان معينى.</div>
<br><div><strong>شيطان:</strong> به عزّتت سوگند كه همه آنان را گمراه خواهم كرد مگر بندگان مخلص تو از ميان آنها، آن گاه از پيش و از پس و از چپ و راست بر آنها مى‏تازم. و بيشترينشان را شكرگزار نخواهى يافت.</div>
<br><div><strong>خدا: </strong>به حق سوگند، و حق مى‏گويم كه جهنم را از تو و هر كدام از آنان كه از تو پيروي کنند پر خواهم كرد.</div>
<br><div><strong>شرح مختصراين مناظره</strong></div>
<br><div>آرى! بدترين بلاى جان انسان نيز همين كبر و غرور است كه او را از درك حقايق محروم مى‏سازد، و به تمرد و سركشى وامى‏دارد، و از صف مؤمنان كه صف بندگان مطيع خداست بيرون مى‏افكند، و در صف كافران كه صف ياغيان و طاغيان است قرار مى‏دهد.</div>
<br><div>مهم اين است كه انسان هنگامى كه از اعمال زشت خود نتيجه شومى مى‏گيرد بيدار شود، و به فكر جبران بيفتد، اما چيزى خطرناكتر از آن نيست كه همچنان بر مركب غرور و لجاج سوار گردد، و به مسير خود به سوى پرتگاه ادامه دهد و اين همان سرنوشت شومى بود كه دامن <strong>«ابليس»</strong> را گرفت اينجا بود كه <strong>«حسد»</strong> تبديل به <strong>«كينه»</strong> شد، كينه‏اى سخت و ريشه‏دار.</div>
<br><div>در حقيقت ابليس مى‏خواست تا آخرين فرصت ممكن به اغواى فرزندان آدم بپردازد، چرا كه روز رستاخيز پايان دوران تكليف است، و ديگر وسوسه و اغوا مفهومى ندارد، علاوه بر اين با اين درخواست مرگ را از خود دور كند، و تا قيامت زنده بماند، هر چند همه جهانيان از دنيا بروند.</div>
<br><div>در اينجا مشيّت الهى اقتضا نمود كه اين خواسته ابليس برآورده شود، اما نه بطور مطلق، كه به صورت مشروط،</div>
<br><div>اينجا بود كه ابليس مكنون خاطر خود را آشكار ساخت، و هدف نهائيش را از تقاضاى عمر جاويدان نشان داد، و سوگند به «عزت» نشان مى‏دهد كه او نهايت پافشارى را در تصميم خويش داشته و دارد، و تا آخرين نفس بر سر گفتار خود ايستاده است.</div>
<br><div>ولى متوجه اين واقعيت بود كه گروهى از بندگان خاص خدا به هيچ قيمتى در منطقه نفوذ و حوزه وسوسه او قرار نمى‏گيرند، لذا ناچار آنها را استثنا كرد.</div>
<br><div>همانهايكه در راه معرفت و بندگى تو از روى اخلاص و صدق و صفا گام بر مى‏دارند، تو نيز آنها را پذيرا شده‏اى، خالصشان كرده‏اى، و در حوزه حفاظت خود قرار داده‏اى.</div>
<br><div><strong>سؤال:</strong> <strong>چرا خداوند درخواست شيطان را در باره ادامه حياتش پذيرفت، و چرا فورا نابودش نكرد؟!</strong> پاسخ اين است كه عالم دنيا ميدان آزمايش و امتحان است- آزمايشى كه وسيله پرورش و تكامل انسانهاست- و مى‏دانيم آزمايش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفانها و بحرانها امكان پذير نيست.</div>
<br><div>البته اگر شيطان هم نبود هواى نفس و وسوسه‏هاى نفسانى انسان را در بوته آزمايش قرار مى‏داد، اما با وجود شيطان اين تنور آزمايش داغتر شد، چرا كه شيطان عاملى است از برون و هواى نفس عاملى است از درون.</div>
<br><div><strong>پيامد هاي اين مناظره</strong></div>
<br><div>1- انسان تنها موجودى است كه خداوند قبل از خلقت، آفريدن او را به فرشتگان اعلام كرد.</div>
<br><div>2- منشأ وجودى انسان، آب و خاك است ، و روح پس از جسم آفريده شده است.</div>
<br><div>3- فرشتگان به خاطر نفخه‏ى الهى، به آدم سجده كردند ولى برخى انسان‏ها حتّى به خاطر ذات حقّ براى خدا سجده نمى‏كنند.</div>
<br><div>4- تكبّر، مانع تعبّد و تسليم است.</div>
<br><div>5- عبادت دسته جمعى با شكوه‏تر است. همه‏ى فرشتگان سجده كردند، آن هم دسته جمعى. در ميان خوبان بودن مهم نيست، از خوبان بودن مهم است.</div>
<br><div><strong>درپايان فقط بندگان مخلص خدا هستند که شيطان تسلطي برآنها ندارد التماس دعا.</strong></div></div>محمدرضاكارگرtag:rues1376.ParsiBlog.com/Posts/36/%da%86%d9%86%da%af%d9%8a%d8%b2%d8%ae%d8%a7%d9%86+%d9%85%d8%ba%d9%88%d9%84+%d9%88%d8%b4%d8%a7%d9%87%d9%8a%d9%86/Tue, 17 Sep 2013 13:08:00 GMTچنگيزخان مغول وشاهين<div dir='rtl'><p dir="rtl"><img class="size-full wp-image-125 aligncenter" title="چنگيز خان مغول و شاهين" src="http://dastan.in/wp-content/uploads/2013/01/falcon.jpg" alt="falcon چنگيز خان مغول و شاهين" width="577" height="378" / onload="ResetWH(this,470);"></p>
<br><p dir="rtl">يک روز صبح، چنگيزخان مغول و درباريانش براي شکار بيرون رفتند. همراهانش تيرو کمانشان را برداشتند و چنگيزخان شاهين محبوبش را روي ساعدش نشاند. شاهين از هر پيکاني دقيق تر و بهتر بود، چرا که مي توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببيند که انسان نمي ديد.</p>
<br><p dir="rtl">اما با وجود تمام شور و هيجان گروه، شکاري نکردند. چنگيزخان مايوس به اردو برگشت، اما براي آنکه ناکامي اش باعث تضعيف روحيه ي همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصميم گرفت تنها قدم بزند.</p>
<br><p dir="rtl">بيشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزديک بود خان از خستگي و تشنگي از پا در بيايد. گرماي تابستان تمام جويبارها را خشکانده بود و آبي پيدا نمي کرد، تا اينکه – معجزه! – رگه ي آبي ديد که از روي سنگي جلويش جاري بود.</p>
<br><p dir="rtl">خان شاهين را از روي بازويش بر زمين گذاشت و جام نقره ي کوچکش را که هميشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زيادي طول کشيد، اما وقتي مي خواست آن را به لبش نزديک کند، شاهين بال زد و جام را از دست او بيرون انداخت.</p>
<br><p dir="rtl">چنگيز خان خشمگين شد، اما شاهين حيوان محبوبش بود، شايد او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پرش کرد. اما جام تا نيمه پر نشده بود که شاهين دوباره آن را پرت کرد و آبش را بيرون ريخت.</p>
<br><p dir="rtl">چنگيزخان حيوانش را دوست داشت، اما مي دانست نبايد بگذارد کسي به هيچ شکلي به او بي احترامي کند، چرا که اگر کسي از دور اين صحنه را مي ديد، بعد به سربازانش مي گفت که فاتح کبير نمي تواند يک پرنده ي ساده را مهار کند.</p>
<br><p dir="rtl">اين بار شمشير از غلاف بيرون کشيد، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. يک چشمش را به آب دوخته بود و ديگري را به شاهين. همين که جام پر شد و مي خواست آن را بنوشد، شاهين دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگيزخان با يک ضربه ي دقيق سينه ي شاهين را شکافت.</p>
<br><p dir="rtl">جريان آب خشک شده بود. چنگيزخان که مصمم بود به هر شکلي آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پيدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ي آب کوچکي است و وسط آن، يکي از سمي ترين مارهاي منطقه مرده است و اگر از آب خورده بود، ديگر در ميان زندگان نبود.</p>
<br><p dir="rtl">چنگيز خان شاهين مرده‌اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. و دستور داد مجسمه ي زريني از اين پرنده بسازند و روي يکي از بال هايش حک کنند: <strong>«يک دوست، حتي وقتي کاري مي کند که دوست نداريد، هنوز دوست شماست.»</strong></p>
<br><p dir="rtl">و بر بال ديگرش بنويسند : <strong>«هر عمل از روي خشم، محکوم به شکست است.»</strong></p></div>محمدرضاكارگرtag:rues1376.ParsiBlog.com/Posts/35/%d9%85%d9%88%d8%b9%d8%b8%d9%87+%d9%8a+%d8%a7%d8%a8%d9%84%d9%8a%d8%b3/Tue, 17 Sep 2013 13:06:00 GMTموعظه ي ابليس<div dir='rtl'><p dir="rtl">مي‌گويند ، روزي فرعون خوشه‌اي انگور در دست داشت و مشغول خوردن آن بود. در اين هنگام ابليس به نزد او آمد و گفت: آيا کسي هست که بتواند اين خوشه‌ي انگور را به مرواريد تبديل کند ؟</p>
<br><p dir="rtl">فرعون گفت: نه !</p>
<br><p dir="rtl">ابليس به وسيله ي سحر و جادو آن خوشه‌ي انگور را به يک خوشه‌ي مرواريد تبديل کرد.</p>
<br><p dir="rtl">فرعون تعجب کرد و گفت : واقعا که تو مَردي اُستاد هستي!</p>
<br><p dir="rtl">ابليس با شنيدن اين جمله، سيلي محکمي بر گردن او زد و گفت : مرا با اين اُستادي به بندگي قبول نکردند ، تو چگونه با اين حماقت ادعاي خدايي مي کني ؟!</p></div>محمدرضاكارگرtag:rues1376.ParsiBlog.com/Posts/34/%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%8a+%d8%ad%d9%81%d8%b8+%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%d8%aa%d9%8a+%d8%af%d8%b1%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86+%da%86%d9%87+%d8%a8%d8%ae%d9%88%d8%b1%d9%8a%d9%85%d8%9f/Mon, 02 Sep 2013 14:13:00 GMTبراي حفظ سلامتي درتابستان چه بخوريم؟<div dir='rtl'><p><a class="روز" title="روز" href="http://roozno.com/">روز</a>نو- كارشناسان بهداشتي رعايت مواردي نظير، افزايش استفاده ازمواد پتاسيم دار، نوشيدن مايعات كافي، مصرف غذاي سبك و كم حجم، مصرف نكردن فست‌فود و غذاي رستوران‌هاي بين‌راهي در سفر و اجتناب از نور خورشيد در ساعات داغ <a class="روز" title="روز" href="http://roozno.com/" target="_blank">روز</a>(12 تا 4 بعدازظهر) را ازعوامل اصلي حفظ سلامت در تابستان مي‌دانند.</p>
<br><p><a href="http://www.roozno.com/wp-content/uploads/2013/06/mive_gyms2.jpg"><img class="alignleft size-medium wp-image-19337" src="http://www.roozno.com/wp-content/uploads/2013/06/mive_gyms2-300x225.jpg" alt="mive_gyms2" width="300" height="225" / onload="ResetWH(this,470);"></a></p>
<br><p>كارشناس ارشد تغذيه و رژيم درماني گفت: مواد حاوي پتاسيم از گرما زدگي در تابستان جلوگيري مي‌كند.بنابراين مصرف مواد غذايي سرشار از پتاسيم مانند سبزيجات و ميوه‌ها سلامتي فرد در فصل گرما را تضمين مي‌كند. شهزاد محمديان افزود: از قديم همزمان با فرا رسيدن فصل تابستان توجه به تغذيه تابستاني و دريافت مواد غذايي سالم در ميان خانواده‌ها از اهميت بسزايي برخوردار بوده است. به گفته وي گرماي بيش از حد در <a class="روز" title="روز" href="http://roozno.com/">روز</a>هاي تابستان انرژي و آب بدن را مي‌كاهد و ضروري است تا به سرعت اين كمبودها در سيستم بدن انسان جايگزين شود. محمديان در مورد استفاده مواد غذايي مورد نياز تابستان گفت: پتاسيم از مواد معدني است كه بايد همزمان با افزايش تعريق در <a class="روز" title="روز" href="http://roozno.com/">روز</a>هاي گرم تابستان جبران شود.به عبارت ديگر بدن هنگام تعريق مواد معدني با ارزشي مانند پتاسيم، سديم و منيزيم را از دست مي‌دهد پس ضروري است كه اين مواد به سرعت در بدن جبران شوند. به گفته وي پتاسيم در انواع ميوه‌ها و سبزيجاتي چون كاهو، كرفس، خيار، اسفناج، زرد آلو، خربزه، هندوانه، گل كلم، كلم بروكلي، قارچ و گوجه فرنگي و غيره يافت مي‌شود. محمديان همچنين گفت: سديم و پتاسيم دو عنصر بسيار مهم براي حفظ فشار خون و عملكرد سيستم عصبي، اسكلتي و سلامت قلب هستند.البته جبران مواد معدني سديم به راحتي در بدن با مصرف مواد غذايي و نمك و همچنين لبنيات وجود دارد. كارشناس ارشد تغذيه و رژيم درماني ادامه داد: آب ميوه‌هاي طبيعي نيز كه در منازل تهيه مي‌شود حاوي پتاسيم است. وي گفت: همچنين منيزيم براي حفظ فعاليت طبيعي ماهيچه‌ها و اعصاب، ضربان قلب و استحكام استخوان‌ها ضروري است و كمبود آن در بدن بي اشتهايي، تهوع، استفراغ، افسردگي و ناراحتي عصبي به همراه دارد. به گفته محمديان؛ منيزيم در موز، انواع لوبيا، عدس، جو و سبوس برنج يافت مي‌شود.</p>
<br><p>نوشيدن مايعات كافي</p>
<br><p>اين مشاور تغذيه با بيان اينكه نوشيدني‌هاي مناسب اين فصل بايد شناخته و مورد مصرف قرار گيرند، گفت: نوشيدن آب كافي 8 تا 10 ليوان( بسته به ذائقه فرد) به عنوان مايع حيات به عنوان نخستين نوشيدني فصل تابستان حائزاهميت است. به گفته وي علاوه بر آب، استفاده از ساير نوشيدني‌ها و شربت‌هاي طبيعي و سنتي نبايد مورد غفلت خانواده‌ها قرار گيرد، مانند شربت خاكشير، عرق نعنا،بهار نارنج، بيد مشك، آبليمو سكنجبين و… كه هر يك از آنان داراي خواص درماني است و در اين ايام براي سلامتي و جلوگيري از گرمازدگي مناسب هستند. به گفته اين مشاور تغذيه، آب‌ميوه‌هاي صنعتي كه در بازار وجود دارد حاوي مواد اسانس دار، نگهدارنده و قند مصنوعي است كه براي سلامتي مناسب نيست. وي توصيه كرد: آب ميوه‌ها و شربت‌هايي كه در خانه تهيه مي‌شود به صورت رقيق‌شده و كم شيرين مورد استفاده قرار گيرد و از افزودن شكر مصنوعي به آب ميوه و شربت‌هاي طبيعي جدا خودداري شود.هر يك ليوان شربت كه شكر مصنوعي به آن اضافه مي‌شود حدود 150 تا 200 كالري دارد. وي همچنين از همگان خواست تا از نوشيدن نوشابه‌هاي گازدار و كافئين‌دار خودداري كنند زيرا كافئين، متابوليسم و فعاليت بدن را بالا مي‌برد و نياز بدن را به مايعات بيشتر مي‌كند.</p>
<br><p>مصرف غذاهاي سبك</p>
<br><p>اين كارشناس تغذيه با ياد آوري اينكه در فصل تابستان سعي شود از غذاهاي سبك و كم حجم استفاده شود گفت: استفاده از غذاهايي مانند آب دوغ خيار، نان و پنير و سبزي و سوپ‌هاي كم چرب و كم نمك در ايام تابستان و به خصوص شب هنگام در سلامتي بسيار مفيد است. وي توصيه كرد: بهره گيري از انواع مواد غذايي و پروتئين‌ها و كربوهيدرات‌ها براي بدن ضروري است اما اين غذاها بايد در اندازه و حجم كمتري براي ناهار صرف شود تا هضم آن به سهولت صورت گيرد.</p>
<br><p>استفاده از فست فود ممنوع</p>
<br><p>محمديان هشدار داد: مشاهده شده با شروع فصل تابستان خانواده‌ها در مسافرت و گردش از غذاهاي فست‌فودها و رستوران‌هاي بين راهي به وفور استفاده مي‌كنند كه اين موضوع باعث ب<a class="روز" title="روز" href="http://roozno.com/">روز</a> بيماري و مسموميت هنگام سفر خواهد شد. به گفته وي، استفاده از غذاهاي آماده و كنسرو شده نيز سبب بيماري و مشكلات دستگاه گوارش خواهد شد و سفارش مي‌شود خانواده‌ها در هنگام سفر از غذاهاي ساده كه در منزل تهيه مي‌شود تناول نمايند. محمديان خواست تا عموم افراد به ويژه كودكان و سالمندان در ساعات داغ <a class="روز" title="روز" href="http://roozno.com/">روز</a> (12 تا 4 بعدازظهر) از قرار گرفتن زير نور خورشيد در معابر، خيابان‌ها و امكان عمومي خودداري كنند.</p></div>محمدرضاكارگرtag:rues1376.ParsiBlog.com/Posts/33/%d8%a2%d8%af%d8%a7%d8%a8+%d9%88%d8%b1%d8%b3%d9%88%d9%85+%d9%83%d8%b4%d9%8a%d8%af%d9%86+%d9%82%d9%84%d9%8a%d8%a7%d9%86/Sun, 01 Sep 2013 16:58:00 GMTآداب ورسوم كشيدن قليان<div dir='rtl'><p align="justify"><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;"><strong>و اما</strong> </span><strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">آداب و رسوم کشيدن قليان :</span></strong></p>
<br><p align="justify"><span style="color: #ff9900;"><strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">اولين</span></strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;"> رسمي که در قليان کشيدن بايد رعايت بشه اينه که قليونو بايد گروهي کشيد و بعضي تنهايي کشيدن اونو خوب نمي دونن …(اينم بعد <strong>اجتماعي</strong> بودن قليان!!)</span></span></p>
<br><p align="justify"><span style="color: #ff9900;"><strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">دوم</span></strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;"> اينکه بايد اول بزرگترين فرد جمع شروع به کشيدن قليون کنه يا به عبارتي راهش بندازه ودر اصطلاح<strong> چاقش</strong> کنه و اگه بزرگتر خواست مي تونه اين کارو به فرد ديگه اي منتقل کنه…</span></span></p>
<br><p align="justify"><span style="color: #ff9900;"><strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">سوم</span></strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;"> اينکه قليان بايد دور بچرخه و نوبت رعايت بشه و هر کس نبايد از اول و وسط و آخر حلقه يکدفعه قليونو بگيره… البته بسته به انتخاب جمع ميتونن جهت گردش رو انتخاب کنند که ساعت گرد باشه يا پاد ساعتگرد …</span></span></p>
<br><p align="justify"><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;"><span style="color: #ff9900;"><strong><span style="font-family: Tahoma;">چهارم</span></strong> طرفي که شلنگ قليونو از نفر قبلي مي گيره بايد به يک نوعي از طرف مقابلش تشکر کنه.عموما اين تشکر زباني نيست و با حرکت دست يا اينکه دست خودشو قبل از گرفتن شلنگ به دست طرف مقابلش بزنه انجام مي شه …</span></span></p>
<br><p align="justify"><span style="color: #ff9900;"><strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">پنجم</span></strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;"> ? هر کس با توجه به تعداد نفراتي که قليون ميکشن بايد مقدار پک زدنشو تنظيم کنه و طوري نباشه که به قولي بقيه معطل بمونن… بايد به همه دود برسه …</span></span></p>
<br><p align="justify"><span style="color: #ff9900;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;"><strong><span style="font-family: Tahoma;">ششم </span></strong></span><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">? همه افرادي که دور قليون نشستن بايد قليون بکشن ?حتي به مقدار يک پک و اگر يک نفر اظهار کنه قليون نمي کشه به بقيه بي حرمتي کرده …</span></span></p>
<br><p align="justify"><span style="color: #ff9900;"><strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">هفتم</span></strong><strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;" dir="ltr"> ، </span></strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">هيچ کس نبايد خود سر ?دست به ذغال قليان و شلنگ آن و ساير قسمت هاي آن بزند و هر تغييري در آن بايد با رضايت اکثريت جمع باشد( اين هم بعد <strong>دموکراسي و سياسي</strong> </span><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">)…</span></span></p>
<br><p align="justify"><span style="color: #ff9900;"><strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">هشتم</span></strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;"> ? با آتش ذغال روي قليان نبايد هيچ چيزي روشن کرد <strong>مخصوصا سيگار</strong>. روشن کردن سيگار به معناي <strong>توهين ناموسي</strong> به افرادي است که قليان مي کشند و در بعضي از فرهنگ ها کسي که اين کار را مي کند <strong>خونش پاي خودش است</strong></span><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">.</span></span></p>
<br><p align="justify"><span style="color: #ff9900;"><strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">نهم</span></strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">?</span><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">بر روي ذغال قليان نبايد جسم ديگري قرار داد يا روي آن آب ريخت.با اين کار ديگران مي توانند از کشيدن قليان صرف نظر کنند</span><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">.</span></span></p>
<br><p align="justify"><span style="color: #ff9900;"><strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">ده</span></strong><strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">?</span></strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">قليان را بايد تا انتهاي آن يعني زماني که تمام توتون آن سوخت کشيد</span><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">. </span></span></p>
<br><p align="justify"><span style="color: #ff9900;"><strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">يازده</span></strong><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">?</span><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">زماني که احساس شد ذغال قليان جواب نمي دهد با توافق جمع بايد اقدام به عوض کردن ذغال آن کرد</span><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;">. </span></span></p>
<br><p align="justify"><span style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;"><span style="color: #ff9900;">پانوشت : اين پست رو تقديم ميکنم به <strong>ارباب حلقه ها</strong> ، اميدوارم 120 سال ديگه هم همچنان بي رقيب و بي مثال با دود قليون حلقه هاي نقره اي درست کنه و به هوا بفرسته …</span> </span></p></div>محمدرضاكارگرtag:rues1376.ParsiBlog.com/Posts/32/%d9%82%d9%84%d9%8a%d8%a7%d9%86/Sun, 01 Sep 2013 16:55:00 GMTقليان<div dir='rtl'><p><span style="text-decoration: underline;"><span style="color: #0066cc;">آيا با خواندن اين مطلب باز هم قليان مي کشيد؟</span></span></p>
<br><dl class="article-info"><dd class="category-name">مجموعه: <a href="http://www.beytoote.com/health/addiction.html">ايدز و انواع اعتياد</a></dd></dl>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p style="text-align: center;"><a href="http://www.beytoote.com/health/addiction/whether-hookah-reading-take.html" target="_blank"><img title="مضرات قليان,کشيدن قليان" src="http://www.beytoote.com/images/stories/health/he887.jpg" alt="مضرات قليان,کشيدن قليان" / onload="ResetWH(this,470);"></a></p>
<br><p style="text-align: justify;"> </p>
<br><p style="text-align: justify;">يک سري باورهاي نادرست و واقعيت درباره کشيدن قليان وجود دارد که براي شما بيان مي کنيم:</p>
<br><p style="text-align: justify;"> </p>
<br><p style="text-align: justify;">باور غلط 1- ازآنجا که تنباکوي قليان از طريق آب فيلتر مي‌شود، کليه مواد مضر آن تصفيه مي‌شود.</p>
<br><p style="text-align: justify;">واقعيت 1- کشيدن تنباکو از طريق آب، مواد سرطان‌زاي آن را تصفيه نمي‌کند. اين دود مي‌تواند به اندازه دود سيگار اثر مخرب بر روي ريه و قلب داشته باشد.</p>
<br><p style="text-align: justify;"> </p>
<br><p style="text-align: justify;">باور غلط 2- استنشاق دود قليان ريه‌ها را نمي‌سوزاند، به همين دليل مضر نيست.</p>
<br><p style="text-align: justify;">واقعيت 2- دود قليان وقتي استنشاق مي‌شود، ريه‌ها را نمي‌سوزاند، زيرا از طريق آبي که در پايين آن قرار دارد خنک مي‌شود. با اينکه دود خنک مي‌شود، اما هنوز هم حاوي مواد سرطان‌زايي است که براي بدن مضر است.</p>
<br><p style="text-align: justify;"> </p>
<br><p style="text-align: justify;">باور غلط 3- کشيدن قليان سالم‌تر از کشيدن سيگار است.</p>
<br><p style="text-align: justify;">واقعيت 3- دود قليان به همان اندازه دود سيگار مضر است. قليان به طريقي متفاوت دود توليد مي‌‌کند: دود سيگار از سوختن تنباکو ايجاد مي‌شود، در حالي که دود قليان از طريق گرم شدن تنباکويي که در کاسه‌اي بالاي آن قرار دارد از طريق زغال توليد مي‌شود. محصول نهايي آن يعني دود، يکسان است که حاوي مواد سرطان‌زا است.</p>
<br><p style="text-align: justify;"> </p>
<br><p style="text-align: justify;">باور غلط 4- کشيدن قليان به اندازه کشيدن سيگار اعتيادآور نيست، زيرا نيکوتين ندارد.</p>
<br><p style="text-align: justify;">واقعيت 4- تنباکوي قليان هم مثل تنباکوهاي معمولي حاوي نيکوتين است. در واقع، در يک جلسه 60 دقيقه‌اي قليان، فرد در معرض حجم دودي 100 تا 200 مرتبه بيشتر از يک سيگار قرار مي‌گيرد.</p>
<br><p style="text-align: justify;"> </p>
<br><p style="text-align: justify;">باور غلط 5- تنباکوي گياهي قليان سالم‌تر از تنباکوي معمولي است.</p>
<br><p style="text-align: justify;">واقعيت 5- اين هم مثل کشيدن سيگار گياهي يا "طبيعي"، فرد را در معرض مواد سرطان‌زا قرار مي‌دهد.</p>
<br><p style="text-align: justify;"> </p>
<br><p style="text-align: justify;"><span style="color: #ff9900;"><strong>تاثيرات مضر قليان بر سلامت انسان</strong></span></p>
<br><p style="text-align: justify;">مصرف قليان آشکارا نشان داده است که تاثيرات مضري بر دو عضو حياتي بدن به نام ريه‌ها و قلب دارد. سرطان ريه، سرطان مري، بيماري انسدادي ريوي مزمن، آمفيزم، پايين بودن وزن هنگام تولد نوزاد، افزايش حملات آسم و ذات‌الريه برخي از خطرات مربوط به کشيدن قليان هستند.</p>
<br><p style="text-align: justify;">ميزان و عمق دَم در حرکت دادن آب قليان بسيار مهم است و قليان با وجود اينکه کمتر مصرف مي ‌شود، اما حجم دودي که از طريق آن وارد بدن مي‌ شود، 10 تا 20 برابر دود ناشي از مصرف سيگار است.</p>
<br><p style="text-align: justify;">ساير خطراتي که در کشيدن سيگار مشاهده نمي شود، ولي در کشيدن قليان وجود دارد، بيماري‌هاي عفوني مثل هپاتيت ب (در اثر استفاده مشترک از شيلنگ قليان) و افزودن الکل يا داروهاي روان‌گردان به تنباکوي قليان است.</p>
<br><p style="text-align: justify;">تحقيقات همچنين نشان داده است که پس از 45 دقيقه استفاده از دود قليان، مونوکسيد کربن، نيکوتين پلاسما و ضربان قلب به شدت بالا مي‌رود.</p>
<br><p style="text-align: justify;">استفاده از قليان در کنار سرطان ريه با افزايش احتمال ابتلا به سرطان دهان و مثانه نيز همراه است.</p>
<br><p style="text-align: justify;">يک تحقيق نشان داده است که کشيدن قليان خطر ابتلا به سل ريوي را افزايش مي‌دهد.</p>
<br><p style="text-align: justify;">مخصوصاً کودکان در مقابل تاثيرات مضر قليان آسيب‌پذير هستند. اگر در محلي باشند که در آن قليان کشيده مي‌شود، احتمال ايجاد عفونت‌هاي ريوي، آسم و سندرم مرگ ناگهاني کودک در آنها افزايش مي‌يابد.</p>
<br><p style="text-align: justify;">متأسفانه به اکثر تنباکو‌هايي که در سال هاي اخير به بازار آمده اسانس‌هايي اضافه مي‌ شود که اين اسانس ها علاوه بر تحريک دستگاه تنفس موجب حساسيت و آلرژي مي‌ گردد، بنابراين علاوه بر بيماري‌هاي ذکر شده، رينيت آلرژيک و سرفه‌هاي مزمن همراه با خلط را براي فرد به همراه دارد.</p>
<br><p style="text-align: justify;">اين تصور، تصوري کاملاً غلط است که اگر دود قليان وارد ريه نشود و فقط از راه دهان خارج شود، آسيبي به ريه‌ها نمي رساند، چون دود از طريق مخاط دهان و حنجره جذب بدن گشته و آثار سوء خود را مي ‌گذارد.</p>
<br><p style="text-align: justify;">حتي در هوايي که دود قليان آزاد مي ‌شود، افرادي که قليان نمي‌ کشند و در معرض دود قرار گرفته اند، در طولاني‌ مدت دچار عوارض آن خواهند شد.</p>
<br><p style="text-align: justify;">اگر فويل آلومينيومي که در قليان استفاده مي‌شود کيفيت خوبي نداشته باشد، با زغال در حال سوختن واکنش داده و موادسرطان‌زايي توليد مي‌کند که موجب سرطان مي‌شود.</p>
<br><p style="text-align: justify;">افرادي که قليان مي‌کشند بايد از اين واقعيت مطلع باشند که دود قليان چون از آب رد مي‌شود و مرطوب است مدت زمان بيشتري در ريه‌ها مي‌ماند. برخي ميکروب‌ها، عمدتاً باکتري‌هايي که موجب سل مي‌شوند، در لوله قليان وجود دارند.</p>
<br><p style="text-align: justify;"> </p>
<br><p style="text-align: justify;"><span style="color: #ff9900;">کشيدن قليان چطور بر ميزان اسپرم مردان تاثير مي‌گذارد</span></p>
<br><p style="text-align: justify;">شواهدي وجود دارد که اعلام مي‌کند قليان مي‌تواند ميزان اسپرم را در مردان کاهش دهد.</p>
<br><p style="text-align: justify;">کشيدن قليان مي‌تواند تحرک و طول ‌عمر اسپرم را کاهش داده و موجب تغييرات ژنتيکي شود که بر بچه تاثير مي‌گذارد. ازآنجاکه قليان حاوي فلزات سنگيني چون آرسنيک، کروم، سرب و کبالت است، اين‌ها موجب کاهش توليد اسپرم مي‌شوند.</p>
<br><p style="text-align: justify;"> </p>
<br><p style="text-align: justify;"><span style="color: #ff9900;">کشيدن قليان چه تاثيراتي بر زنان باردار و جنين دارد</span></p>
<br><p style="text-align: justify;">بيشترين تاثير سوءمصرف سيگار بر روي جنين، در سه ماهه دوم و سوم بارداري است، زيرا در اين زمان اندام هاي جنين به تدريج تشکيل مي شوند و در صورت استعمال سيگار، رشد اندام ها مختل و جنين با عقب ماندگي مواجه مي شود.</p>
<br><p style="text-align: justify;">استعمال سيگار حتي پيش از بارداري هم مضر است و بر تخمک هاي زن تاثير منفي دارد و قدرت باروري آن ها را کاهش دهد.</p>
<br><p style="text-align: justify;">استعمال سيگار موجب مي شود تا هنگام زايمان، جنين با استرس مواجه شود و با آغاز درد زايمان، ضربان قلب جنين کاهش يابد و نتواند انقباضات رحم را تحمل کند. به اين ترتيب زايمان با مشکل مواجه شده و نوزاد بايد به روش سزارين متولد شود.</p>
<br><p style="text-align: justify;">استعمال سيگار توسط اطرافيان مادر باردار هم اثراتي سوئي بر جنين دارد و تنفس دود ناشي از سيگار اطرافيان نيز بسيار خطرناک است.</p>
<br><p style="text-align: justify;">دود قليان نيز براي جنين بسيار مضر است و به دليل اين که پيش از استعمال با بخار آب مخلوط مي شود، بسيار خطرناک تر از دود سيگار است.</p>
<br><p style="text-align: justify;"> </p>
<br><p style="text-align: justify;"><span style="color: #ff9900;">مصرف سيگار و قليان موجب پوکي استخوان مي شود</span></p>
<br><p style="text-align: justify;">مصرف سيگار و قليان موجب اختلال در جذب کلسيم و ساخت استخوان، يائسگي زودرس، کاهش وزن و تخريب هورمون هاي جنسي مي شود که به تسريع پوکي استخوان مي انجامد. مصرف الکل نيز با کم کردن فعاليت سلول هاي سازنده استخوان موجب پوکي استخوان مي شود.</p>
<br><p style="text-align: justify;"> </p>
<br><p style="text-align: justify;"><span style="color: #ff9900;">مصرف دخانيات بهبود زخم را به تاخير مي اندازد</span></p>
<br><p style="text-align: justify;">در سيستم گوارشي ودر بيماراني که مبتلا به سوء هاضمه هستند مي توان گفت مصرف دخانيات، به صورت استنشاقي يا طرق ديگر، در ايجاد زخم هاي گوارشي، تشديد برگشت اسيد معده به مري و ايجاد سرطان هاي دستگاه گوارش موثر است .همچنين در بيماراني که دچار زخم هاي سيستم گوارشي هستند، مصرف دخانيات بهبود زخم را به تاخير مي اندازد و پاسخ به درمان را کند مي کند.</p>
<br><p style="text-align: justify;">به بيماراني که از سوء هاضمه رنج مي برند توصيه اکيد مي شود، حتما براي افزايش تاثير درمان و کاهش عود بيماري، به طور جدي مصرف مواد دخاني را ترک کنند.تگ هاي مطلب:</p></div>محمدرضاكارگرtag:rues1376.ParsiBlog.com/Posts/31/%da%86%d8%b1%d8%a7%d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%86+%d9%88%d9%be%d8%b3%d8%b1%d8%a7%d9%86+%d8%a8%d8%a7%d9%87%d9%85+%d8%af%d9%88%d8%b3%d8%aa+%d9%85%d9%8a%d8%b4%d9%88%d9%86%d8%af%d8%9f/Sun, 01 Sep 2013 16:49:00 GMTچرادختران وپسران باهم دوست ميشوند؟<div dir='rtl'><p><span style="text-decoration: underline;"><span style="color: #0066cc;">چرا دختران و پسران دوست مي‌شوند؟</span></span></p>
<br><dl class="article-info"><dd class="category-name">مجموعه: <a href="http://www.beytoote.com/wedlock/danestani.html">دانستنيهاي قبل از ازدواج</a></dd></dl>
<br><p> </p>
<br><p class="imgarticle"><a title="دختران و پسران, تعامل زن و مرد, دوستي دختر و پسر" href="http://www.beytoote.com/wedlock/danestani/boys2-girls-like.html" target="_blank"><img title="دوست دختر,دوست پسر,دختران و پسران" src="http://www.beytoote.com/images/stories/wedlock/za4-901.jpg" alt="دوست دختر,دوست پسر,دختران و پسران" / onload="ResetWH(this,470);"></a></p>
<br><p> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">در جامعه امروز، تعامل زن و مرد اجتناب ناپذير است. دختران در محيط هاي کاري و تحصيلي حضور پررنگ تري دارند و همين مساله مي تواند زمينه ساز تعامل هاي نزديک تر شود. اما به طور کلي بايد دانست که هر ارتباطي، دوستي دختر و پسر نيست.</p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">دوستي دختر و پسر يعني «ارتباطي که بين دو جنس مخالف وجود دارد و در اين ارتباط محبت، صميميت، عشق و علاقه قلبي ويژه وجود دارد.» در کل، مي‌توان گفت که دوستي دختر و پسر آن رابطه‏اي است که صميمانه و گرم و عمدتاً پنهاني باشد و از طريق ديدارهاي مخفيانه، ارتباط تلفني و..‌. ايجاد ‏شود. در واقع وقتي احساس کرديد در رابطه شما با جنس مخالف، چيزي وجود دارد که دوست داريد آن را از اطرافيان پنهان کنيد، چه حس تان به طرف مقابل باشد، چه ديدارهايتان و چه جملاتي که بين شما رد و بدل مي شود، بدانيد که وارد يک رابطه دوستي شده ايد.</p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">مشکلات مالي و شرايط سخت ازدواج در جامعه ما، عوامل مهمي هستند که باعث فرار‌ پسران از ازدواج شده است. بسياري از جوانان در اين زمانه ترجيح مي‌دهند خوش باشند. ازاين‌رو، به ازدواج با نگاه منفي مي‌نگرند اما از آنجا که زن و مرد هر دو به هم نيازمندند و رفع نيازهاي عاطفي و احسا‌سي آنها در حال حاضر از طريق ازدواج به سختي امکان‌پذير است، متأسفانه شاهد گسترش ارتباطات از نوع ناسالم هستيم.</p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"><span style="color: #ff6600;"><strong>وعده ازدواج</strong></span></p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">يكي از بھانه ھاي ارتباط بين پسران و دختران جوان، وعده ازدواج از طرف پسر است كه معمولا با اين وعده ھا، پسران با دختران ارتباط برقرار مي كنند. دختر و پسر با طرح مسئله ازدواج با يكديگر رفاقت كرده و سعي مي كنند نيازھاي عاطفي ھمديگر را برآورده كنند. حقيقت امر اين است كه اين وعده ھا در حد خيال باقي مانده و جامه عمل نمي پوشند؛ زيرا خانواده چنين افرادي را در حد لازم پخته و شايسته براي ازدواج نمي يابند. طرح مسئله ازدواج اگر از سوي پسر ھم مطرح شود، با مخالفت خانواده اش روبه رو مي شود و حتي اگر پسر به خواستگاري دختر نيز برود، خانواده دختر چنين ازدواجي را نمي پسندند.</p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">بنابراين، وجود فكر ازدواج در بين دختران و پسران تنھا نوعي سازوكار دفاعي براي ايجاد رضايت خاطر و رھايي از اضطراب است.ا ضطرابي كه در اثر عمل خلاف قواعد و ھنجارھاي خانواده و جامعه به وجود مي آيد. بھترين روش ايجاد ارتباط، عمل در پرتو اصول ديني است؛ كه خانواده پسر از خانواده دختر خواستگاري كند و تحت نظارت والدين تحقيقات ادامه يابند و از خصوصيات ھمديگر مطلع شوند.</p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"><span style="color: #ff6600;"><strong>انگيزه جنسي</strong></span></p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">از انگيزه ھاي ديگر ارتباط دختر و پسر جوان بھره بري جنسي است. اين پديده در ميان اقشاري از جامعه كه از لحاظ رشد فكري و فرھنگي در انحطاط شديدي به سر مي برند، بيشتر ديده مي شود. اين افراد براي ارضاي غرايز جنسي خود، ھمه ارزش ھاي خانوادگي و فردي خود را قرباني مي كنند و دست به رفتاري مي زنند كه براي اغلب افراد جامعھ، بسيار پست تلقي مي شود. چنانچه اين ارتباط ھاي ناپسند منجر به رابطه جنسي بين دختر و پسر شوند، مشكلات زيادي براي دختر كه قرباني اصلي اين رابطه است به وجود مي آيد. درگيري ذھني درباره اينكه مبادا اين ارتباط در آينده براي او مشكل ساز باشد، تعادل رواني اش را به نحو چشم گيري برھم مي زند و فشار رواني زيادي بر او تحميل مي كند. چنين دختراني براي ازدواج با مشكل مواجه مي شوند و حاضر به ازدواج نيستند و اگر زماني با فشار خانواده تن به ازدواج دھند، ھميشه نگران افشاي رابطه گذشته خود ھستند و از اينكه ھمسرشان از رابطه مخفي آنھا در گذشته آگاه شود رنج مي برند.</p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"><span style="color: #ff6600;"><strong>توھم قدرت و جاذبه</strong></span></p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">يكي ديگر از انگيزه ھاي دوستي با جنس مخالف اين است كه پسران داشتن دوست دختر را يك قدرت اجتماعي براي خود تصور مي كنند و دختران نيز داشتن دوست پسر را يك جاذبه فردي و اجتماعي براي خود به حساب مي آورند. اما طولي نمي كشد كه متوجه مي شوند اين قدرت نمايي و جاذبه ارائه شده، به قيمت ازدست دادن بسياري از جاذبه ھا و قدرت ھاي اجتماعي و شخصيتي ديگر تمام شده است. در نتيجھ، دوستي ھا به پايان مي رسند و حسرت از بين رفتن شرافت و ارزشمندي خويش، دنيايي از تعارض را در درون دختر و پسر باقي مي گذارد.</p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"><span style="color: #ff6600;"><strong>پناه جويي به يكديگر</strong></span></p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">دختران و پسران جواني كه در خانواده مورد بي محبتي قرار مي گيرند و از وضعيت رواني و اجتماعي خويش ناراضي ھستند و خود را سرگردان و آشفته مي يابند، از طريق برقراري روابط پنھاني با جنس مخالف، درصدد كسب اطمينان خاطر و رضايتمندي بيشتر و ھمچنين در جست و جوي پناه گاھي براي جبران كمبودھاي محبتي خود ھستند. اما اطمينان خاطري كه دختران و پسران از طريق برقراري دوستي به دنبالش ھستند ھيچ گاه حاصل نمي شود؛ زيرا اين روابط پنھاني و به دور از چشم خانواده صورت مي گيرد. به ھمين دليل، دختر و پسر بايد وقت و توان زيادي صرف كنند تا بتوانند زمينه اين رابطه را فراھم كنند و تحمل ترس و اضطراب مستمري كه دو طرف بايد تحمل كنند تا اين روابط از چشم آشنايان پنھان بماند، رضايتمندي و آرامشي را كه به دنبال آن ھستند، خنثي مي كند.</p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">در برخي از جوانان علاوه بر کمبود محبت، کمبود اقتصادي ھم وجود دارد. البته اين مسئله بيشتر در افرادي که خانواده آنھا به لحاظ مالي در سطح پاييني بوده است و قصدشان براي برقراري ارتباط با جنس مخالف، تأمين مالي و عاطفي توسط طرف مقابل است. آنھا براي رسيدن به ھدفشان اغلب با افرادي دوست مي شوند که از نظر مالي بالاتر از خودشان ھستند و اين دوستي، علاقه و ازدواج را بھانه اي براي رابطه شان معرفي مي کنند.</p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"><span style="color: #ff6600;"><strong>روابط آسيب زا</strong></span></p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">ارتباط و مواجھه پسران و دختران، امري اجتناب ناپذير است. ھنگامي كه از روابط دختران و پسران به عنوان معضل اجتماعي و آسيب زا ياد مي شود، منظور روابط پنھاني، غيرعادي و ناپخته اي است كه به دور از ھرگونه شناخت كافي بوده و به صورت ھيجاني، تخيلات و ر?ياھاي غيرواقعي صورت مي گيرد. دختران و پسراني كه به منظور جلب توجه جنس مخالف و با ھدف دوست يابي از بين آنان، افرادي مانند خود را مي يابند و روابط نامتعادلي برقرار مي كنند، معمولا با احساس سرخوردگي و بيھودگي و نيز احساس بيزاري از خود به خانه باز مي گردند.</p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">غريزه جنسي غريزه اي نيرومند است که ھرچه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي شود؛ ھمچون آتشي كه ھرچه بيشتر به آن خوراك بدھند، شعله ورتر مي شود.</p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"><span style="color: #ff6600;"><strong>نظر اسلام چيست؟</strong></span></p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">رابطه دوستى بين دختر و پسراين نوع رابطه از نظر اسلام حرام است و قرآن دوستى بين دختر و پسر و اين‌گونه روابط را نهى کرده است، زيرا عفت عمومى جامعه با اين نوع روابط آسيب جدى مي‌بيند و پايه‌هاى ازدواج و خانواده سست مي‌شود و صدها مفسده اخلاقى براى دختر، پسر و جامعه به‌وجود مي‌آيد.</p>
<br><p> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">با توجه به شرايط خاص دوران جوانى و طولانى ‌بودن دوران تجرد برخي از افراد و خطرات جدى تمايلات آشکار و پنهان غرايز نفسانى، لازم است پسران و دختران، روابط خود را از نظر کمّى و کيفى تحت کنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ کنند.</p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"><span style="color: #993300;"><strong>بنابراين، توصيه ما اين است که به نکات زير توجه کرده و حتماً به آنها عمل کنيد:</strong></span></p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">1- اگر ضرورتى نيست، از ايجاد رابطه با نامحرم پرهيز شود و دختران در مقابل افراد نامحرم به‌جاي رفتارى صميمانه، رفتارى متکبرانه داشته باشند. در احکام شرعى آمده است که در غير ضرورت، مکروه است که مرد با زن هم ‌صحبت شود، مخصوصاً زن و مرد جوان. علت اين است که چه‌ بسا همين هم‌ صحبت ‌شدن‌ها غرايز جنسى افراد را تحريک و يک الفت و محبت شهوانى بين مرد و زن ايجاد کند و نقطه آغازى براى غوطه‌ورشدن در انحراف و فساد شود. به ‌هر حال، انسان بايد دقيقاً درون خود را بکاود و باطنش را عميقاً مطالعه کند تا بفهمد که صحبت‌ کردن با افراد نامحرم، چه ضرورتى براى او دارد.</p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl">2- در صورت ناچارى و ضرورت روابط با نامحرم، تا آنجا که به شکستن حريم احکام الهى منجر نشود، اشکالى ندارد. بنابراين، گفت‌وگو و نگاه‌هاى متعارف و بدون قصد لذت و ريبه اشکالى ندارد. اما لازم است که ارتباط در کلاس‌ها، به‌گونه‌اى باشد که کمترين اختلاط پديد آيد و در معاشرت و گفت‌وگو، هنجارهاى شرعى زير رعايت شود:</p>
<br><p style="text-align: justify;" dir="rtl"> </p></div>محمدرضاكارگرtag:rues1376.ParsiBlog.com/Posts/30/%d8%b4%d9%8a%d8%b7%d8%a7%d9%86+%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d9%8a/Sun, 01 Sep 2013 15:54:00 GMTشيطان پرستي<div dir='rtl'><div class="textRotitr">
<br><div class="title" style="text-align: center; margin-top: 4px; margin-bottom: 10px;">
<br><h1><a href="http://www.fardanews.com/fa/news/103079/نمادهاي-شيطان-پرستي-تصاوير">نمادهاي شيطان پرستي+ تصاوير </a></h1>
<br></div>
<br><div class="subtitle" style="margin-bottom: 20px;">انسانها را تنها در برابر خود مسئول ميداند و اعتقاد دارد که انسان به تنهايي مي تواند راه درست و غلط را تشخيص دهد به همين دليل هم اين اعتقاد بيشتر به عنوان يک اعتقاد فلسفي شناخته مي شود .</div>
<br><div class="body" style="text-align: justify; padding: 10px;">
<br><p>تبيان: شيطان پرستي جديد به خدايي اعتقاد ندارد و شيطان را تنها نوعي کهن نماد ( archetype ) مي داند و انسانها را تنها در برابر خود مسئول ميداند و اعتقاد دارد که انسان به تنهايي مي تواند راه درست و غلط را تشخيص دهد به همين دليل هم اين اعتقاد بيشتر به عنوان يک اعتقاد فلسفي شناخته مي شود .</p>
<br><p>شيطان در اين اعتقاد نماد نيروي تاريکي طبيعت ، طبيعت شهواني ، مرگ ، بهترين نشانه قدرت و ضدمذهب بودن است.</p>
<br><p><span style="font-weight: bold;">اين اعتقاد داراي شاخه هاي متعددي است اما مي توان گفت جز يکي دو نوع آن همگي داراي اصول زير مي باشند:</span></p>
<br><p>Atheism - : <span style="font-weight: bold;">خدايي در شيطان پرستي وجود ندارد.</span></p>
<br><p>Not dualistic - : <span style="font-weight: bold;">روح و جسم غيرقابل ديدن هستند و هيچ جنگي بين عالم خير و شر وجود ندارد.</span></p>
<br><p>Autodeists - : <span style="font-weight: bold;">خود پرستي ، خدايي جز خود انسان وجود ندارد و هر انساني خود يک خداست.</span></p>
<br><p>Materialistic - : <span style="font-weight: bold;">اعتقاد به اصالت ماده</span></p>
<br><p>- وابسته به راه چپ بودن در برابر راه راست که راه خدايي است .</p>
<br><p>- ضد مذهب بودن خصوصا مذاهبي که اعتقاد به زندگي پس از مرگ دارند.</p>
<br><p>- عدم پرستش شيطان زيرا شيطان جسم نيست و وجود خارجي ندارد.</p>
<br><p>- اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلاي آن زيرا تمام خوشي دنيايي است و اين خوشي ها خصوصا لذات جنسي پتانسيل لازم را براي کارهاي روزانه آماده مي کنند و به هر شکلي انجام آنها لازم و ضروري است .</p>
<br><p>در بررسي نمادهاي متعلق به شيطان‌پرستي خط بسيار روشني از ارتباط صهيونيسم و شيطانيسم به وضوح قابل مشاهده است .</p>
<br><p>در ذيل برخي از نمادها كه به عنوان نگين انگشتر ، ‌گردنبند ، تصاوير بر روي دست‌بندها ، پيراهن ، شلوار ، كفش ،‌ ادكلن ، ساعت و ... درج شده و از جمله به ايران اسلامي نيز راه يافته است ، مورد بررسي و معرفي قرار مي‌گيرد :</p>
<br><div class="GImg"><img src="http://img.tebyan.net/big/1388/01/1582064412325194133789100141111510245196.jpg" alt="نمادهاي شيطان پرستي " align="absMiddle" / onload="ResetWH(this,470);">
<br><div class="GImg"><img src="http://img.tebyan.net/big/1388/01/253141001271827762128111421601943181697.jpg" alt="نمادهاي شيطان پرستي " align="right" / onload="ResetWH(this,470);"></div>
<br></div>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p>اگر نوشته وسط نماد يعني (Satanism) به معناي شيطان‌گرايي به همراه دايره حذف كنيم ، آن وقت يك ستاره پنج‌ضلعي بر جاي مي‌ماند كه همان نشانه ستاره صبح يا پنتاگرام (pentagram) باقي مي‌ماند .</p>
<br><div class="GImg"><img src="http://img.tebyan.net/big/1388/01/231101242314159110135219391849318183128.jpg" alt="نمادهاي شيطان پرستي " align="left" / onload="ResetWH(this,470);"></div>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p>اين سمبل نيز همان پنتاگرام است ، با فرق اينكه انواع آن گاه پنج‌ضلعي وارونه (snvertedpentagram ) يا ديو (Buphomet ) و به شكل در ميان نمادهاي شيطان‌پرستان به چشم مي‌خورد .</p>
<br><p> </p>
<br><p>برخي از شيطان‌گرايان محدوده جغرافيايي « تحت سلطه » اين نماد و در واقع منطقه نفوذ شيطان‌گرايي را در نقشه ذيل توصيف مي‌نمايند . (محدوده در ايسلند و اروپا)</p>
<br><div class="GImg"><a href="http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/01/14720919111120513217615537302234025595247216.jpg"><img src="http://img.tebyan.net/big/1388/01/20111918223676255209254185711601065713467161.jpg" alt="نمادهاي شيطان پرستي " align="absMiddle" / onload="ResetWH(this,470);"></a></div>
<br><p>درميان پنتاگرا‌هاي قبلي تصوير سر يك بز تعبيه شده است كه اقدامي ضد مسيحي ، ‌به اين معناست كه مسيحيان معتقدند كه مسيح همچون يك بره براي نجات ايشان قرباني شده است و با توجه به اينكه ايشان بز را نماد شيطان و در برابر بره مي‌دانند اين آرم را انتخاب كرده‌اند.</p>
<br><div class="GImg"><img src="http://img.tebyan.net/big/1388/01/17520618240105170131072507661791796174247.jpg" alt="نمادهاي شيطان پرستي " align="right" / onload="ResetWH(this,470);"></div>
<br><p> </p>
<br><p>666: يك سمبل با عنوان « شماره تلفن شيطان » توسط گروه‌هاي هوي متال وارد ايران اسلامي شده اما در حقيقت علامت انسان و نشانه جانور در ميان شيطان‌پرستان تلقي مي‌شود و براساس مكاشافات 13:18 « ... پس هر كس حكمت دارد عدد وحش را بشمارد ،زيرا كه عدد انسان است و عددش 666 است . » از سال‌ها پيش تاكنون اين عدد با اشكال مختلف بر روي ديوارهاي شهرهاي بزرگ كشور مشاهده مي‌شد .</p>
<br><div class="GImg"><img src="http://img.tebyan.net/big/1388/01/125252089932597180987024721172224212189.jpg" alt="نمادهاي شيطان پرستي " align="left" / onload="ResetWH(this,470);"></div>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p>صليب وارونه (upside down cross ) : اين نماد و حكايت از « وارونه شدن مسيحيت دارد » و عمدتا استهزا و سخره گرفتن اين دين است . صليب وارونه در گردن بندهاي بسياري مشاهده شده و خواننده‌هاي راك انواع مختلف آنرا به همراه دارند .</p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><div class="GImg"><img src="http://img.tebyan.net/big/1388/01/20090415112841117_8.jpg" alt="نمادهاي شيطان پرستي " align="right" / onload="ResetWH(this,470);"></div>
<br><p> </p>
<br><p>نماد صليب شكسته يا چرخ خورشيد (swastika or sun wheelc) : چرخ خورشيد يك نماد باستاني است كه در برخي فرهنگ‌هاي ديني همچون كتيبه‌هاي بر جاي مانده از بودايي‌ها و مقبره‌هاي سلتي و يوناني ديده شده‌است .</p>
<br><p>لازم به توضيح است اين علامت سال‌ها بعد توسط هيتلر به كار رفت ،‌ لكن برخي با هدف به سخره گرفتن مسيحيت اين سمبل را وارد شيطان‌پرستي كردند .</p>
<br><div class="GImg"><img src="http://img.tebyan.net/big/1388/01/23799105229254221421681591941872141335595181.jpg" alt="نمادهاي شيطان پرستي " align="left" / onload="ResetWH(this,470);"></div>
<br><p> </p>
<br><p>چشمي در حال نگاه به همه جا (All seeing Eye) : چشم در برخي نمادهاي روشنفكري نيز به كار مي‌رود . اما شيطان‌پرستي اعتقاد دارند چشم در بالاي هرم « ‌چشم شيطان » است و « بر همه جا نظارت و اشراف دارد » .</p>
<br><p>اين علامت در پيشگويي ،‌ جادوگري ، نفرين‌گري و كنترل‌هاي مخصوص جادوگري مورد استفاده قرار مي‌گيرد .گفتني است اين نماد بر روي دلار آمريكايي به كار رفته است .</p>
<br><div class="GImg"><img src="http://img.tebyan.net/big/1388/01/844420510034129218192168104018595766151.jpg" alt="نمادهاي شيطان پرستي " align="right" / onload="ResetWH(this,470);"></div>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p>اين نمادها به انگليسي (Ankh) انشاء‌مي‌شود و سمبل شهوت‌راني و باروري است .</p>
<br><p>اين نمادها به معناي روح شهوت زنان نيز تعبير مي‌شود . امروزه نماد “ فمنيسم “ در واقع يك نماد برداشت شده دقيقا از سمبل‌هاي شيطاني است .</p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p>پرچم رژيم صهيونيستي : قابل توجه جدي است كه رژيم صهيونيستي علاوه بر حمايت‌هاي آشكار و پنهان ،حتي از قرار گرفتن نماد رسمي كشور نامشروعش در كانون علائم شيطان‌گرايان نيز پرهيز ندارد .</p>
<br><div class="GImg"><img src="http://img.tebyan.net/big/1388/01/662913818013822720923810031921542475211531.jpg" alt="نمادهاي شيطان پرستي " align="left" / onload="ResetWH(this,470);"></div>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p>ضد عدالت (Anti justice) : با توجه به اينكه تبر رو به بالا نماد عدالت در روم باستان به شمار مي آمده است شيطان‌پرستان تبر رو به پايين را با عنوان نماد ضد عدالت در راه پيمودن مسير تاريك انتخاب كرده‌اند .</p>
<br><p>همچنين گفتني است كه فمنيست‌ها از دو تبر رو به بالا به معني مادر‌سالاري باستاني استفاده مي‌نمودند.</p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><div class="GImg"><img src="http://img.tebyan.net/big/1388/01/44941107917314518759119255244184221154141148.jpg" alt="نمادهاي شيطان پرستي " align="right" / onload="ResetWH(this,470);"></div>
<br><p> </p>
<br><p>سر بز (Goat Head) : بز شاخدار ، ‌بز مندس mendes (همان ba"al بعل خداي باروي مصر باستان) ، ‌بافومت ، خداي جادو ، scapegoat (بز طليعه يا قرباني) اين يكي از راه‌هاي شيطان‌پرستان براي مسخره كردن مسيح است زيرا گفته مي‌شود كه مسيح مانند بره‌‌اي براي گناهان بشر كشته شد . همانطور كه در توضيح نمادهاي اول اشاره شد ،‌اين نماد تصوير كاملي است از بز قرار گرفته در نماد پنتاگرام .</p>
<br><div class="GImg"><img src="http://img.tebyan.net/big/1388/01/21513812323918721615383244391902117843139171.jpg" alt="نمادهاي شيطان پرستي " align="left" / onload="ResetWH(this,470);"></div>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p> </p>
<br><p>هرج و مرج (Anarchy) : اين نماد به معناي از بين بردن تمام قوانين است و دلالت بر اين امر دارد كه « هر چه تخريب كننده است تو انجام بده » اين نماد عمدتا مورد استفاده گروه‌هاي هوي‌متال است .</p>
<br></div>
<br></div></div>محمدرضاكارگرtag:rues1376.ParsiBlog.com/Posts/29/%d8%ac%d9%862/Sun, 01 Sep 2013 15:45:00 GMTجن2<div dir='rtl'><h2><a href="http://www.jenyan.blogfa.com/post-31.aspx">وحشت در محله قديمى قزوين</a></h2>
<br><div class="cnt">
<br><p align="justify"><a href="http://jinn.dom.ir/">اعضاى هشت نفره يك خانواده قزوينى ادعا مى كنند كه از 11ماه پيش يك «بچه جن» با آنان در ارتباط است ومى توانند به وسيله او از آنچه در آينده روى مى دهد مطلع شوند. فرزندان اين خانواده پس از دوستى و آشنايى با اين بچه «جن» دچار مشكلات شديد روحى و روانى شده اند. <br />• نخستين بار چه گذشت <br />خانه در محله اى قديمى واقع شده است. پدر خانواده با نگرانى در مورد آنچه كه روى داده مى گويد: 11ماه پيش بود. پسر كوچكم كه 15ساله است دچار حالت تشنج گونه شديدى شده و در ناحيه گردن تمام رگهايش متورم شده و عضلات دستها و صورتش به شدت منقبض شده بود. او با صداى وحشتناكى با تمام ما درگير شده بود. <br />وى گفت: از اينكه پسرم دچار جنون آنى شده ترسيده بودم ونمى دانستم چه كار كنم، هيجان او به اندازه اى بود كه همه به او خيره شده بوديم تا اينكه او جلوى آينه رفت و در آن شروع به حرف زدن كرد. <br />وى گفت: بعد از آن كم كم آرام شد و بعد با اشاره به ما گفت: اين دختر دوست من است. ما هيچ كس را نمى ديديم ولى او در آينه شروع به صحبت كردن با او كه روز بعد وقتى سرسفره براى خوردن ناهار نشسته بوديم همسرم خواست پارچ آب را وسط سفره بگذارد، پسرم در يك لحظه پارچ را برداشته و به ديوار كوبيد و گفت: مامان! حواست كجاست؟ چرا پارچ را روى سر دوست من مى گذارى؟ خيلى از اين وضعيت احساس خطر كردم براى همين بود كه همان روز پسرم را به نزد يك متخصص روانپزشكى بردم و مشكل را با آنان در ميان گذاشتم ولى دكتر قرص آرامبخش براى او نوشت كه هيچ تاثيرى روى او نداشت و تنها براى مدتى او را آرام مى كرد. <br /><br />*دومين جن زده <br />وى گفت: وضعيت پسرم همه اعضاى خانواده را پريشان كرده بود. همه نگران وضعيت او بوديم و مى ترسيديم كه مبادا بلايى سر او بيايد. در اين ميان دخترم كه تازه نامزد كرده بود بيشتر از بقيه احساس نگرانى مى كرد. بعد از چندروز متوجه شدم دخترم كه پرشور، اجتماعى و سرو زبان دار بود، ساعتها گوشه اى مى نشيند و به حالت افسردگى مبتلا شده است. <br />دخترم ديگر از خانه بيرون نمى رفت و در گوشه اى مى نشست. ساعتها گريه مى كرد. فكر مى كردم به خاطر وضعيت برادرش به اين روز افتاده است، ولى بعد از چندروز حالت عجيبى از او سر زد او ناخن هايش را به شدت مى جويد و در زمانى كه در اتاق تنها بود با خودش حرف مى زد. نامزد دخترم از وضعيتى كه پيش آمده بود گلايه مى كرد و رفتارهاى دخترم با او باعث شد كه او ناراحت شود و سرانجام به توصيه من رفت و آمدش را به خانه ما كم كرد. <br />اين پدر ادامه داد: دخترم در حرفهايش جسته و گريخته از دخترى حرف مى زد كه ما قادر به ديدن او نبوديم. او كم كم ديگر جلوى ما با موجودى حرف مى زد كه به چشم ما نمى آمد. هر روز شانه اى به دست مى گرفت و درهوا طورى تكان مى داد كه انگار دارد موهاى كسى را شانه مى كند. <br />وى ادامه داد: چند روزى گذشت يك روز تشنج شديدى به او دست داد و در يك لحظه به طرف من حمله كرد. از اين رفتار دخترم تعجب كردم. او با ناراحتى به من گفت: بابا! تو مقصر تمام بدبختى هائى هستى كه براى دوست من به وجود آمده است. سعى كردم او را آرام كنم. از او علت را پرسيدم و او گفت: تو دست هاى دوست مرا سوزانده اى. <br /><br />*سومين جن زده <br />پدر مى گويد: پسر ديگرم هم بعد از مدت كوتاهى مثل آن دو شد. او هم از دوستى حرف مى زد كه ما او را نمى ديديم. مى دانستيم كه اين پسرمان هم مثل آن دوتاى ديگر جن زده شده است. <br /><br />*پيشگويى <br />مادر خانواده در حالى كه ناراحت است مى گويد: در شرايطى بوديم كه نمى دانستيم چه كنيم. شوهرم و من به هر درى مى زديم به نتيجه نمى رسيديم. يك روز دخترم را شروع به نصيحت كردم و به او گفتم: دخترم تو چرا پدرت را آدمى سنگدل مى دانى كه دوست تو را سوزانده است. او آدم مهربانى است. دخترم گفت: مى دانى كه بابا قبلاً قصد ازدواج با شخص ديگرى را داشته است و اصلاً به تو هيچ علاقه اى ندارد. بعد هم گفت: زياد نگران دايى نباش. دايى دچار ناراحتى كليه است و تا 10 ماه ديگر مى ميرد. 10 ماه بعد برادرم در بيمارستان جان سپرد. ديگر متوجه خطر جدى در نزديك خودمان شده بوديم. هركس آدرسى از پزشك، دعانويس و امامزاده مى داد بچه ها را به آنجا مى برديم. حتى گفتند زنى در شمال كشور امكان تسخير اجنه را دارد و ما بچه ها را به آنجا برديم. خانه آن زن در روستايى دورافتاده بود. پيرزن بچه هايم را داخل اتاقى برد. صداى ضجه بچه هايم را مى شنيدم، ديوانه شده بودم نمى توانستم تحمل كنم. شوهرم هم وضعيت بدترى از من داشت پيرزن با سرسختى به ما اجازه واردشدن به اتاق را نمى داد. <br />وى گفت: پنج روز آنجا بوديم. بچه هايم آرامتر شده بودند. پيرزن به من گفت: مقصر اصلى تمام اين ماجراها شوهر تو است. ولى نه من و نه شوهرم واقعاً علت را نمى دانستيم. چند روز بعد از بازگشتن به قزوين دوباره سردردها، تشنج ها، حرف زدن ها، شانه زدن موهاى دخترك جن و واگويه ها وپيشگويى ها شروع شد. هر روز وقتى سر سفره ناهار يا شام مى نشستيم مى دانستيم كه دخترم قاشق قاشق به دوستش غذا مى دهد. او قاشق را پر مى كرد در هوا مى چرخاند و به سوى كسى كه كنارش نشسته بود مى گرفت و غذاى درون قاشق در يك لحظه ناپديد مى شد، بى آنكه ببينيم كسى قاشق را به دهان مى برد. <br />پسر كوچك خانواده كه 15 ساله است مى گويد: دوستم دخترى است كوچك. او مثل ما لباس مى پوشد ولى دست هاى او سوخته است. دوستم هميشه گريه مى كند و از پدرم ناراحت است. <br /><br />*چرا؟ <br />پسرك مى گويد: خب معلوم است پدرم دست هاى او را سوزانده است. پدر من، پدر ومادر او را هم سوزانده و كشته است. پسرك بغض مى كند و مى گويد: او در كنار من مى نشيند و من با اوحرف مى زنم و او اطلاعات زيادى را به من مى دهد. <br /><br />*چهارمين جن زده <br />خاله بچه ها كه از شنيدن وضعيت بچه هاى خواهرش نگران شده است راهى قزوين مى شود تا جوياى حال آنان شود ولى اين زن بعد از چند روز اقامت در اين خانه وقتى به خانه اش باز مى گردد، دچار همين حالات مى شود بر اثر پيش آمدن اين حالات، همه از او فاصله مى گيرند و مشكلات زيادى براى او و خانواده اش پيش مى آيد. <br /><br />*كودكان جن زده محله <br />چند كودك و نوجوان كه به نوعى از دوستان فرزندان اين خانواده قزوينى هستند بعد از مدتى دچار حالات مشابهى مى شوند. وضعيت همسايگان محله به هم ريخته است. يكى از اين خانواده ها كه ادعا مى كند فرزندش جن زده شده يك كوچه بالاتر و ديگرى چند كوچه آن سوتر ساكن است. <br /><br />*بچه جن <br />تمام اين كودكان در مورد دوست كوچك خود مى گويند: او دخترى كوچك است. كاملاً شبيه انسان است. دست هايش سوخته است. لباس تميز ومرتبى بر تن دارد. او هميشه در حال گريه وزارى است. موهايش بلند است و مثل همه انسانها حرف مى زند. پدر خانواده در مورد حالاتى كه در تمام فرزندانش مشاهده كرده است مى گويد: وقتى در لحظاتى بچه هايم ادعا مى كنند كه دوست جن شان را مى بينند دست هايشان مثل او از هم به دو طرف باز مى شود. عضلاتشان كشيده شده، چشمان شان كاملاً سرخ و پرخون و رگ هاى گردنشان متورم و چهره شان دگرگون مى شود. <br /><br />*ادامه پيشگويى ها <br />بچه ها گاه و بى گاه از مرگ، نبودن همسايه، آمدن ميهمان، كتك و دعوا در محل كار خبر مى دهند. در حالى كه اين پيشگويى ها تاكنون كاملاً درست بوده است. مادر بچه ها با گريه مى گويد: نمى دانم چرا بچه هايم اينطورى شده اند. از اين وضعيت ناراحت هستيم. آنها بعد از تشنج با تزريق سرم و دارو آرام شده و به حالت عادى باز مى گردند. <br />• متخصصان چه مى گويند؟ <br />يك كارشناس ارشد روانشناسى با اشاره به مشكلات روحى و روانى اين افراد مى گويد: جن قابل لمس يا ديدن نيست. در احاديث و روايت اسلامى نيز به آن اشاره شده ولى به صورتى كه اين خانواده وبچه ها ادعا مى كنند نيست به احتمال قوى همه اين افراد دچار ناراحتى روحى-روانى كه زاده تخيل و تلقين است شده اند.</a></p>
<br></div></div>محمدرضاكارگر